کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفتار آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرفتار آمدن
معنی
( ~ . مَ دَ) (مص ل .) 1 - اسیر شدن . 2 - عاشق شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرفتار آمدن
لغتنامه دهخدا
گرفتار آمدن . [ گ ِ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . مبتلا شدن . گیر افتادن : چنین بود ماهوی را رای و راه که آید بدانسان گرفتار شاه . فردوسی .گرفتار آمد صد و شصت گرددگر غرقه گشتند و کس جان نبرد.اسدی (گرشاسب نامه ).تو قیمت این روز ندانی مگر آنگاه کای...
-
گرفتار آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) (مص ل .) 1 - اسیر شدن . 2 - عاشق شدن .
-
واژههای مشابه
-
گرفتار بودن
لغتنامه دهخدا
گرفتار بودن . [ گ ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) اسیر بودن . مبتلا بودن . دربند بودن . دچار بودن : گرفتار فرمان یزدان بودوگر چند دندانش سندان بود. فردوسی .ز لشکر بسی نیز بیکار بودبدان تنگی اندر گرفتار بود. فردوسی .بسا کسا که گرفتار تنگدستی بودز برّ و بخشش او س...
-
گرفتار شدن
لغتنامه دهخدا
گرفتار شدن . [ گ ِ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . مبتلا شدن . درماندن . دچار شدن : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و نابخردی خوار شد. فردوسی .دو فرزند او هم گرفتار شدازو تخمه ٔ آرشی خوار شد. فردوسی .عیب تن خویش ببایدت دیدتا نشود جانت گرفتار خویش . ...
-
گرفتار کردن
لغتنامه دهخدا
گرفتار کردن . [ گ ِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . مقید کردن : آن را که به کین جستن تو دست همی سودسلطان جهان کردبه دست تو گرفتار. فرخی .کس دل به اختیار بمهرت نمیدهددامی نهاده ای و گرفتار میکنی . سعدی .هرجا که سروقامتی و موی دلبریست ...
-
گرفتار گشتن
لغتنامه دهخدا
گرفتار گشتن . [ گ ِ رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دچار شدن . مبتلا گشتن : کنون چون زمانه درآمد بسرگرفتار گشتم به دست پسر. فردوسی .بعلتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته . (کلیله و دمنه ).وگر قانع و خویشتن دار گشت بتشنیعخلقی گرفتار گشت . سعدی (بوستان ). || ...
-
گرفتار ماندن
لغتنامه دهخدا
گرفتار ماندن . [ گ ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . اسیر گشتن . مقید شدن . گرفتار گردیدن : کس با تو عدو محاربت نتواندزیرا که گرفتار کمندت ماند.سعدی (رباعیات ).
-
خون گرفتار
لغتنامه دهخدا
خون گرفتار. [ گ ِ رِ ] (ص مرکب ) احمق . ابله . (ناظم الاطباء). || خون گیر. رجوع به خون گیر شود.
-
گرفتار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تشابک , تضمن , ورط ، إرْباک
-
گرفتار شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gir katan طاری: gir kat(mun) طامه ای: gereftâr boboɂan طرقی: gir amaymun کشه ای: gir kardmun نطنزی: gir katan
-
گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به عربی
لوطي
-
گرفتار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحرَجَ
-
گرفتار شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَبَقَ (وَقَعَ) في الشّرک
-
گرفتار و حبس
فرهنگ گنجواژه
اسیر