کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرفت
/gereft/
معنی
۱. مؤاخذه؛ بازخواست.
۲. غرامت؛ تاوان.
۳. طعنه و سرزنش.
۴. [قدیمی] =گرفتن
〈 گرفتوگیر: (اسم مصدر)
۱. گرفتن و دربند کردن.
۲. درگیری
۳. مؤاخذه.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: گرفت
بن حال: گیر
دیکشنری
take
-
جستوجوی دقیق
-
گرفت
لغتنامه دهخدا
گرفت . [ گ ِ رِ ] (مص مرخم ، اِمص ) لرزانیدن انگشت و دست باشد در سازهای ذوی الاوتار تا نغمه ٔ موج دار و جوهردار بر گوش خورد. || مؤاخذت . (برهان ). اخذ . نقد. اعتراض . ایراد. گرفت و گیر : مسلمانان مسلمانان بترسید از گرفت حق که چون بگرفت پیش آید هزارا...
-
گرفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر یا مصدر مرخم) gereft ۱. مؤاخذه؛ بازخواست.۲. غرامت؛ تاوان.۳. طعنه و سرزنش.۴. [قدیمی] =گرفتن〈 گرفتوگیر: (اسم مصدر)۱. گرفتن و دربند کردن.۲. درگیری۳. مؤاخذه.
-
گرفت
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ) (مص مر.) 1 - مؤاخذه ، ایراد. 2 - گرفتن ، اخذ. 3 - غرامت ، تاوان . 4 - خسوف ، کسوف . 5 - گرفتاری . 6 - جرم ، جنایت .
-
گرفت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hâšgira طاری: hâšgat طامه ای: heygit طرقی: hâšgerat کشه ای: bešga نطنزی: hâšgeret
-
گرفت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hâšgira طاری: hâšgat طامه ای: heygit طرقی: hâšgerat کشه ای: hâšga نطنزی: hâšgeret / hišget
-
گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
کسوف ، استوعب
-
واژههای مشابه
-
گرفت کردن
لغتنامه دهخدا
گرفت کردن . [ گ ِ رِ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان ). || مالش دادن ساز، یعنی کاری کردن که نغمه ای لرزان به گوش آید. (برهان ). رجوع به گرفت شود.
-
گرفت گرفتن
لغتنامه دهخدا
گرفت گرفتن . [ گ ِ رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نکته . عیب گرفتن . خرده گرفتن . غلط گرفتن بر... : بر وی بهانه می جستند که از زبان وی چیزی بهانه گیرند و بر وی گرفت گیرند که بدان سبب او را ملزم گردانند. (دیاتسارون ص 114).کسی گرفت نگیرد حدیث مستان رانهان ...
-
stop 5, stopping 3
گرفت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گذاشتن انگشت بر روی سیم سازهای خانوادۀ بربطها
-
eclipse
گرفت 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] پنهان شدن خورشید، وقتی که ماه بین زمین و خورشید باشد و سایۀ ماه بر زمین بیفتد، یا پنهان شدن ماه وقتی که زمین بین ماه و خورشید باشد و سایۀ زمین بر ماه بیفتد
-
گرفت 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← تنجش 2
-
partial eclipse
گرفت جزئی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] گرفتی که در آن ماه یا خورشید بهطور کامل پوشانده نشود
-
eclipse chaser
گرفتجو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] منجمی حرفهای یا غیرحرفهای که برای رصد و ثبت گرفتها به مناطق مختلف دنیا سفر میکند
-
گرفت حلقوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خورگرفت حلقوی