کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرشاسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرشاسف
لغتنامه دهخدا
گرشاسف . [ گ َ ] (اِخ ) گرشاسب است که نام پسر اترد و نام پسر طهماسب باشد. رجوع به گرشاسب شود. (برهان ).
-
گرشاسف
لغتنامه دهخدا
گرشاسف . [ گ َ ] (اِخ ) گرشاسف ابوکالنجار دوم . علاءالدوله امیر خاصبک ملقب به حسام امیرالمؤمنین . رجوع به ابوکالنجار در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
علاءالدوله
لغتنامه دهخدا
علاءالدوله . [ ع َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) امیر خاصبک ابوکالیجار گرشاسف . رجوع به ابوکالنجار گرشاسف دوم شود.
-
قارن
لغتنامه دهخدا
قارن . [ رَ ] (اِخ ) ابن گرشاسف . از امرای طبرستان است . وی به سال 521 هَ . ق . از دژاروهین در برابر حمله ٔ بادغاش که یکی از سرداران سلطان سنجر بود دفاع نمود. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 195).
-
اسطامس
لغتنامه دهخدا
اسطامس . [ ] (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ در پادشاهی بیوراسب ضحاک آرد:و چون گرشاسف با دختر بازگشت راه بر وی بگرفتند و کارزارهای عظیم رفت ، تا فیروز پیش ضحاک بازآمد، پس حرب روم بود با اسطامس . (مجمل التواریخ و القصص ص 40).
-
باذغاش
لغتنامه دهخدا
باذغاش . (اِخ ) بادغاش . یکی از سرداران سلطان سنجر بود: قارن بن گرشاسف در سال 521 هَ . ق . از دژ اروهین در برابر حمله ٔ بادغاش که یکی از سرداران سلطان سنجر بود دفاع نمود. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ استراباد و مازندران رابینو ص 195).
-
ارجاسف
لغتنامه دهخدا
ارجاسف . [ اَ ](اِخ ) ابن فخرالدوله گرشاسف ملقب به مبارزالدین از اسپهبدان مازندران . وی بهنگام جلوس حسام الدوله اردشیر (سال 568 هَ . ق .) بحکومت آمل و گوشواره منصوب گردید. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 148).
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) فرامرزبن علاءالدوله ابوجعفر محمدبن دشمنزیاربن کاکویه ، مکنی به ابومنصور. از امرای دیالمه ٔ کاکویه . وی پس از مرگ پدر خود علاءالدوله در ابتدای سال 433 هَ . ق . به جای وی نشست و اداره ٔ امور حکومتی علاءالدوله یعنی اصفه...
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) گرشاسف دوم ، علاءالدوله امیر خاصبک ملقب به حسام امیرالمؤمنین پسر ابومنصور علی بن فرامرز بن ملک العادل علاءالدوله محمدبن دشمن زیار. پنجمین پادشاه سلسله ٔ کاکویه ٔ اصفهان و همدان . دوره ٔ حکمرانی او از 488 تا حوالی 513 هَ...
-
اسپ
لغتنامه دهخدا
اسپ . [ اَ / -َس ْ ] (پسوند) اسف . اسپا. مزید مؤخری است در اسماء اشخاص چون : گشتاسب . جاماسپ . لهراسپ . ارجسپ و ارجاسپ و گرشاسپ . گرشاسف (فردوسی ). بیوراسپ . طهماسپ . گشسپ . بانوگشسپ . آذرگشسپ . همدان گشسپ (فردوسی ). برجاسپ . اخواسپ (فردوسی ). زراسپ...
-
شهمردان
لغتنامه دهخدا
شهمردان . [ ش َ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالخیر رازی . از علمای ریاضی و طبیعی . او راست کتاب البدایع به عربی در علم نجوم و کتاب نزهت نامه ٔ علائی مشتمل بر دوازده مقاله و مقدمه و خاتمه در علوم مختلفه بفارسی که پس از 477 هَ . ق . بنام عضدالدین علاءالدوله و ج...
-
علی لر
لغتنامه دهخدا
علی لر. [ ع َ ل ُ ] (اِخ ) (امیر...) ابن بدربن شجاع الدین خورشیدبن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان ) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشیدبن اب...
-
حسام الدین
لغتنامه دهخدا
حسام الدین . [ ح ُ مُدْدی ] (اِخ ) عمربک بن شمس الدین درنگی بن شرف الدین تهمتن بن بدربن شجاع بن خورشید. یازدهمین فرمانروای اتابکان لر کوچک است که پس از جمال الدین خضر از طرف کیخاتو حکومت کرد و سپس به امر قازان خان به قصاص خون پدر در 695 هَ . ق . کشته...
-
طنجة
لغتنامه دهخدا
طنجة. [ طَ ج َ ] (اِخ ) شهری است بکرانه ٔ دریای مغرب . (منتهی الارب ). شهری است درجانب مغرب نزدیک بکوه قاف . (برهان ). شهری است در بن کوه قاف . (معرب تنگه ) نام شهری ، بندر مراکش کنار جبل الطارق . نام شهری است بر کنار دریای مغرب نزدیک تطاون . نام شهر...