کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرشاسب نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرشاسب نامه
لغتنامه دهخدا
گرشاسب نامه . [ گ َ م َ / م ِ ] (اِخ ) کتابی است حماسی تألیف حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی و مؤلف لغت فرس از شاعران بنام قرن پنجم متوفی 465 هَ . ق . مهمترین اثر اسدی همان گرشاسب نامه میباشد که پس از شاهنامه ٔ فردوسی در میان حماسه های ملی ایران ...
-
واژههای مشابه
-
سام گرشاسب
لغتنامه دهخدا
سام گرشاسب . [م ِ گ َ ] (اِخ ) رجوع به سام و رجوع به گرشاسب شود.
-
جستوجو در متن
-
دژ هوخت گنگ
واژهنامه آزاد
بیت المقدس، گرشاسب نامه اسدی توسی
-
ایلیا
واژهنامه آزاد
بیت المقدس به روایت گرشاسب نامه اسدی توسی
-
جزیر
لغتنامه دهخدا
جزیر. [ ج َ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی که در شعر فارسی بمعنی جزیره بکار رفته است : که خوانند برطائل او را بنام جزیری همه جای شادی و کام . اسدی (گرشاسبنامه ص 149).وز آنجا سپه برد زی زنگباربشد تا جزیری به دریاکنار. (گرشاسب نامه ).پر از کوه و بیشه جزی...
-
رازنامه
لغتنامه دهخدا
رازنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ محرمانه : بگفتش هر آنچ از فرسته شنودهمان رازنامه مر او را نمود.(گرشاسب نامه ).
-
کرگزن
لغتنامه دهخدا
کرگزن . [ ک َ زَ ] (اِ) نوعی تیر بزرگ . (یادداشت مؤلف ) : کنون بور آهوتک و کرگزن کمان و کمین من و کرگدن . اسدی (گرشاسب نامه ).زبان و گلوگاه و یک نیمه تن فرودوخت با کرگزن کرگدن .اسدی (گرشاسب نامه ).
-
کافته
لغتنامه دهخدا
کافته . [ ت َ/ ت ِ ] (ن مف ) شکافته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفته . شکافته . کافتیده . غاچ خورده : جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته . اسدی (گرشاسب نامه ).همه خسته و مانده و تافته زبس تشنگی کام و لب کافته . اسدی (گرشاسب نامه...
-
طرازیده
لغتنامه دهخدا
طرازیده . [ طِ / طَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آراسته . نگاریده . نگارشده : فرازش درفشی درفشان چو شیدبه پیکر طرازیده پیل سپید. اسدی .طرازش یکی نغز طاووس نرطرازیده از گونه گونه گهر. اسدی (گرشاسب نامه ).طرازیده برپیل اورنگ اوی ز گوهر گرفته جهان رنگ اوی . ا...
-
برتاختن
لغتنامه دهخدا
برتاختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) روان شدن . جاری گشتن : چنین تاش دو دیده بگداختی ز مژگان برخساره برتاختی .اسدی (گرشاسب نامه ).چو دیدندش از جای برتاختندزپیرامنش جنگ برساختند. اسدی (گرشاسب نامه ). || دواندن : زمان تا زمان زینش برساختی همی گرد گیتیش برت...
-
اوباشته
لغتنامه دهخدا
اوباشته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از اوباشتن . (یادداشت مؤلف ). بلعکرده : سراسر شکم هستش انباشته ز بس گونه گون هرکس اوباشته . (گرشاسب نامه ).بسی گوهر و زر بد اوباشته همه سینه اش عنبرافراشته . (گرشاسب نامه ).رجوع به اوباشتن شود.
-
خدنگ افکن
لغتنامه دهخدا
خدنگ افکن . [خ َ دَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه خدنگ افکند. آنکه تیراندازد. تیرافکن . تیرانداز. خدنگ انداز : پیاده سپر در سپر آخته خدنگ افکن از پس کمین ساخته . اسدی (گرشاسب نامه ).ز شست خدنگ افکنان خاست جوش کمان گوشه ها گشت همراز گوش .اسدی (گرشاسب نامه ...
-
ناگاهیان
لغتنامه دهخدا
ناگاهیان . (ق مرکب ) ناگهان : گذر کرد از آن سوی خرگاهیان به تاتار زد خیمه ناگاهیان .اسدی (گرشاسب نامه ).