کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرشاسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ َ ] (اِخ ) آخرین پادشاه پیشدادیان است . (نخبةالدهر دمشقی ) (مفاتیح ). در شاهنامه نام برده شده و او پسر زو (زاب ) و دهمین پادشاه پیشدادی بوده و نه سال پادشاهی کرد. فردوسی گوید:پسر بود زو را یکی خویش کام پدر کرده بودیش گرشاسب نام بیامد نشس...
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ َ ] (اِخ ) گرشاسپ نام زو پسر طهماسب است . او در حیات پدر در جنگ اسفندیار کشته شد. (جهانگیری ) (برهان ). نام پسر زوبن طهماسب که بدست افراسیاب کشته شد. صاحب تاریخ پارسی نوشته که مادر او نبیره ٔ بن یامین بن یعقوب بوده است . (آنندراج ).
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد رستم زال است و او پسر اترد باشد که از نبائر جمشید است . (جهانگیری ) (برهان ). معاصر فریدون بود. ترکستان و خطا را مسخر کرده . حکیم اسدی طوسی فتوحات او را منظوم نموده و به گرشاسب نامه موسوم است . (آنندراج ) : ام...
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ ِ ] (اِ) احتلام . (ناظم الاطباء). و آن مصحف گوشاسب (= بوشاسپ ) است . رجوع به گوشاسب و گوشاسپ و بوشاسب و بوشاسپ شود.
-
گرشاسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: garšāsb) (= کرشاسپ و گرشاشپ) به معنی دارندهی اسب لاغر ؛ (در اعلام) جهان پهلوان ایرانی پسر اثرط (اترد) پسر سام پسر تورگ پسر سپانیاسپ (شیدسپ) پسر دورشاسپ پسر توگ (تور) پسر فریدون . و نیز پسر زو (زاب) دهمین پادشاه پیشدادی که نه سال پادشاهی کرد .
-
واژههای مشابه
-
گرشاسب نامه
لغتنامه دهخدا
گرشاسب نامه . [ گ َ م َ / م ِ ] (اِخ ) کتابی است حماسی تألیف حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی و مؤلف لغت فرس از شاعران بنام قرن پنجم متوفی 465 هَ . ق . مهمترین اثر اسدی همان گرشاسب نامه میباشد که پس از شاهنامه ٔ فردوسی در میان حماسه های ملی ایران ...
-
سام گرشاسب
لغتنامه دهخدا
سام گرشاسب . [م ِ گ َ ] (اِخ ) رجوع به سام و رجوع به گرشاسب شود.
-
جستوجو در متن
-
گرشسپ
لغتنامه دهخدا
گرشسپ . [ گ َ ش َ ] (اِخ ) همان گرشاسب که پسر اترد است . (برهان ). رجوع به گرشاسب شود.
-
گرشاسف
لغتنامه دهخدا
گرشاسف . [ گ َ ] (اِخ ) گرشاسب است که نام پسر اترد و نام پسر طهماسب باشد. رجوع به گرشاسب شود. (برهان ).
-
مهیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: mah yār) (= ماهیار) ، ← ماهیار ؛ (در اعلام) پیرمردی مهمان نواز در روزگار بهرام گور ؛ (در اعلام) پهلوان ایرانی که نام او دو بار در گرشاسب نامهی اسدی طوسی آمده ، اول در جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو ، دوم در جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو .
-
خاص بیک
لغتنامه دهخدا
خاص بیک . [ ] (اِخ ) رجوع به ابوکالیجار گرشاسب دوم شود.
-
دژ هوخت گنگ
واژهنامه آزاد
بیت المقدس، گرشاسب نامه اسدی توسی
-
ایلیا
واژهنامه آزاد
بیت المقدس به روایت گرشاسب نامه اسدی توسی