کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرش
لغتنامه دهخدا
گرش . [ گ ِ رِ ] (اِ) نگاه عشق آمیز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
whirligig
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گردنبند، گرش، فرفره، فرموک، چرخک، تصور واهی
-
whirligigs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گردباد، گرش، فرفره، فرموک، چرخک، تصور واهی
-
ورش
لغتنامه دهخدا
ورش . [ وَ رَ / وَ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف و اگرش . و اگر او را : گرش غول شهر گوئی جای این گفتار هست ورش دیو دهر گوئی جای استغفار نیست . ناصرخسرو.گرش بنکوهی ندارد شرم و باک ورش بنوازی نیابی زو صواب ناصرخسرو.
-
حسرت بین
لغتنامه دهخدا
حسرت بین . [ ح َ رَ ] (نف مرکب ) حسرت کش : زمانی چشم حسرت بین بخفتی گرش سیلاب خون باز ایستادی .سعدی .
-
غناگر
لغتنامه دهخدا
غناگر. [ غ ِ گ َ ] (ص مرکب ) خواننده و نوازنده و آوازخوان . مغنی . غناساز. رجوع به غنا و غناساز شود : هر رود که با غنا نسازدبرّد چو غنا گرش نوازد.نظامی .
-
آخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āxte ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده.۲. برافراشته: ◻︎ گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ◻︎ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰).
-
دم گسستن
لغتنامه دهخدا
دم گسستن . [ دَ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص مرکب ) قطع شدن نفس . جان سپردن : دلم خرید و غم جان فشاند در قدمش گرش دمی نخورم غم شود گسسته دمش .مجد همگر (از آنندراج ).
-
رخنه ستان
لغتنامه دهخدا
رخنه ستان . [ رَ ن َ / ن ِ س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ رخنه . پذیرنده ٔ سوراخ : ویرانه ام از برق نفس رخنه ستان نیست نشگفت گرش مهر به روزن نبود راه .طالب آملی (از آنندراج ).
-
سوفاره
لغتنامه دهخدا
سوفاره . [ رَ / رِ ] (اِ) مرادف سوفار. (آنندراج ) : تیر گرش گشت چو سوفار سازگشت ز دستش سر سوفاره باز.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
موقد
لغتنامه دهخدا
موقد. [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر توقید . برافروخته . برافروخته شده : در شرر خشم او بسوزد یاقوت گرْش نسوزد شرار نار موقد.منوچهری .
-
بیهدگی
لغتنامه دهخدا
بیهدگی . [ هَُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مخفف بیهودگی . حالت و چگونگی بیهوده . یاوگی . بطلان . عدم حقانیت : گرْش نبودم بکار بیهدگی کردبیهدگی ناید از مهیمن قهار.ناصرخسرو.
-
خاک پاشیدن
لغتنامه دهخدا
خاک پاشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) خاک ریختن بر. خاک پراکندن بر. حَثو. (تاج المصادر بیهقی ) : گرش پای بوسی نداردت پاس ورش خاک پاشی ندارد هراس .سعدی (بوستان ).
-
سماعیل
لغتنامه دهخدا
سماعیل . [ س ِ ] (اِخ ) مخفف اسماعیل : آباد بر آن سی و دو دندانک سیمین چون بر درم خرد زده سین سماعیل . منجیک .ذبیح چون صد و سی و چهار سال بزیست که بد بنام سماعیل و مادرش هاجر. ناصرخسرو.زلف براهیم و رخ آتش گرش چشم سماعیل و شره خنجرش .نظامی .