کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرسنه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرسنه چشمان کنعان
لغتنامه دهخدا
گرسنه چشمان کنعان . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ چ َ / چ َ ن ِ ک َ ] (اِخ ) کنایه از برادران یوسف علیه السلام است . (برهان ) (آنندراج ) : بر سر چاه شوق از تشنگان صف صف چنانک پیش یوسف گرسنه چشمان کنعان دیده اند.خاقانی (دیوان چ عبد...
-
گدا و گرسنه
فرهنگ گنجواژه
فقیر.
-
گرسنه و تشنه
فرهنگ گنجواژه
محتاج خوردن و نوشیدن.
-
گُرسنه و خسته
فرهنگ گنجواژه
بی رمق.
-
بچه ای که گریه می کند، گرسنه اش است.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vača ke abrombe, vaššeš-a. طاری: vačayi go arbumba, va:šeš-a. طامه ای: vačayi ke beromba akere, vaššaš-e. طرقی: vačayi ke arbomba, vaššaš-a. کشه ای: vačča ke arbomba, vaššaš-a. نطنزی: vačča ke boromba akera, vaššaš-a.
-
جستوجو در متن
-
hungering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرسنگی، گرسنگی دادن، گرسنه کردن، گرسنه شدن، اشتیاق داشتن
-
hungered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرسنگی، گرسنگی دادن، گرسنه کردن، گرسنه شدن، اشتیاق داشتن
-
hungers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرسنگی، اشتیاق، قحطی، گرسنگی دادن، گرسنه کردن، گرسنه شدن، اشتیاق داشتن
-
جوع
دیکشنری عربی به فارسی
گرسنگي , اشتياق , قحطي , گرسنه کردن , گرسنگي دادن , گرسنه شدن , اشتياق داشتن
-
hunger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرسنگی، اشتیاق، قحطی، گرسنگی دادن، گرسنه کردن، گرسنه شدن، اشتیاق داشتن
-
اجاعة
لغتنامه دهخدا
اجاعة. [ اِ ع َ ](ع مص ) گرسنه داشتن . گرسنه گردانیدن . گرسنه کردن .
-
تجویع
لغتنامه دهخدا
تجویع. [ ت َج ْ ] (ع مص ) گرسنه کردن کسی را و گرسنه داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرسنه کردن . (زوزنی ). گرسنه داشتن . (دهار). گرسنه داشتن بقصد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). اِجاعة.
-
اتغاب
لغتنامه دهخدا
اتغاب . [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر).فاسد کردن . تباه کردن . || چرکین کردن . || گرسنه کردن . || عیبناک کردن .
-
اسغاب
لغتنامه دهخدا
اسغاب . [ اِ] (ع مص ) گرسنه کردن . || در گرسنگی درآمدن . (منتهی الارب ). گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تغریث
لغتنامه دهخدا
تغریث . [ ت َ ] (ع مص ) گرسنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گرسنه گردانیدن . یقال : غرث کلابه ؛ ای جوعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).