کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرسنه بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گدا و گرسنه
فرهنگ گنجواژه
فقیر.
-
گرسنه و تشنه
فرهنگ گنجواژه
محتاج خوردن و نوشیدن.
-
گُرسنه و خسته
فرهنگ گنجواژه
بی رمق.
-
بچه ای که گریه می کند، گرسنه اش است.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: vača ke abrombe, vaššeš-a. طاری: vačayi go arbumba, va:šeš-a. طامه ای: vačayi ke beromba akere, vaššaš-e. طرقی: vačayi ke arbomba, vaššaš-a. کشه ای: vačča ke arbomba, vaššaš-a. نطنزی: vačča ke boromba akera, vaššaš-a.
-
جستوجو در متن
-
تجوع
واژگان مترادف و متضاد
گرسنه بودن، گرسنهماندن، گرسنگی، جوع
-
گرسنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gorosnegi گرسنه بودن؛ گرسنیا.
-
hunger behaviour
رفتار گرسنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] هریک از رفتارهایی که نشاندهندۀ ناکافی بودن ذخیرۀ غذایی و گرسنه بودن فرد است
-
گرسنگی
فرهنگ فارسی معین
(گُ رُ نِ) (حامص .) حالت یا وضعیت گرسنه بودن .
-
ناشتا
لغتنامه دهخدا
ناشتا. [ ش ْ /ش ِ ] (ص ) ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است . (برهان قاطع) . به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. (انجمن آرا). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. (فرهنگ نظام ) . گرسنه بودن یعنی نهار ماندن که ...
-
جان به لب آمدن
لغتنامه دهخدا
جان به لب آمدن . [ ب ِ ل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ) (آنندراج ). جان بدهان رسیدن . جان بر لب رسیدن . کنایه از بی تاب شدن : میگفت چنانکه میتوانست شنیدبس جان بلب آمد که بدین لب نرسید. سعدی .بس گرسنه خفت و کس ندانست که ...
-
بغداد خراب
لغتنامه دهخدا
بغداد خراب . [ ب َ دِ خ َ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خالی . بغداد کهنه . (آنندراج ). کنایه از گرسنگی و شکم خالی باشد. (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (هفت قلزم ). شکم خالی . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ...
-
نهار
لغتنامه دهخدا
نهار. [ ن َ ] (ص ، اِ) ناهار. (جهانگیری ) (رشیدی ). ناشتا. (رشیدی ). چیزی نخورده . گرسنه . (فرهنگ خطی ). مخفف ناهار است که چیزی نخوردن از بامداد باشد تا مدتی از روز. (برهان قاطع). کسی که از بامداد چیزی نخورده باشد، در اصل ناآهار بود چه آهار به معنی خ...
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (ص ) مخفف چیره . پیروز. غالب . مظفر. غالب . مسلط : کجا نام او شیده ٔ شیر بودهمیشه به جنگ اندرون چیر بود. فردوسی .اگر چند هستی تو در جنگ چیرنه من روبهم نیز تو شرزه شیر. فردوسی .او به می دادن جادوست به دل بردن چیرچیزها داند کردن به چنین باب اندر. ...
-
نان پختن
لغتنامه دهخدا
نان پختن . [ پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نان ساختن . (ناظم الاطباء). اختباز. خبز. (تاج المصادر بیهقی ).- نان خود را پختن ؛ کار خود را بسامان کردن . بار خود را بستن : خویش را موزون و چست و سخته کن ز آب دیده نان خود را پخته کن . مولوی .- نان کسی پخته بودن یا...
-
پائین
لغتنامه دهخدا
پائین . (ص نسبی ، ق ) تحت . تحتانی . زیر. زیرین . سِفل . پست . دون . فرود. فرودین . مقابل بالا و بالائین : فرستاده گر کشتن آئین بدی سرت را کنون جای پائین بدی . اسدی .به تبعیت فرهنگ نویسان این شاهد نوشته شد و بی شبهه مصراع دوم ، «سرت را کنون خاک بالین...