کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرد زدن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرد زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
واژههای مشابه
-
گُرْدَ
لهجه و گویش گنابادی
gorda در گویش گنابادی یعنی کُلّیه (عضوی از بدن انسان یا حیوان)
-
گرد مالیدن بصورت گرد دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسحوق
-
کچی گرد
لغتنامه دهخدا
کچی گرد. [ ک َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لک بخش قروه شهرستان سنندج . جلگه ای و سردسیر. سکنه 270 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کله گرد
لغتنامه دهخدا
کله گرد. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش سراسکند است که در شهرستان تبریز واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کشمیده گرد
لغتنامه دهخدا
کشمیده گرد. [ ک َ دَ / دِ گ ِ ] (اِ مرکب ) خط گرد مدور و بعبارة اخری دایره و این در دساتیر آمده است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
گیتی گرد
لغتنامه دهخدا
گیتی گرد. [ گ َ ](نف مرکب ) گردنده ٔ گیتی . چرخنده ٔ گیتی : گیتی و آسمان گیتی گردبر در تو زنند بردابرد.نظامی .
-
گرد برانگیختن
لغتنامه دهخدا
گرد برانگیختن . [ گ َ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) غبار برآوردن . گرد پراکندن . اغبار. (منتهی الارب ). ایقاظ. (تاج المصادر بیهقی ). اعتکاب . (منتهی الارب ) : برانگیختم گرد هیجا چو دودچو دولت نباشدتهور چه سود. سعدی (بوستان ). || نیست و نابود کردن . دمار از...
-
گرد برخاستن
لغتنامه دهخدا
گرد برخاستن . [ گ َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد بلند شدن . غبار برآمدن . غبار بلند شدن . هَبو. (تاج المصادر بیهقی ). اِعتکاب . (منتهی الارب ). || اندوه و غم آشکار شدن : برفتند با سوگواری و دردز درگاه کی شاه برخاست گرد.فردوسی .
-
گرد بریدن
لغتنامه دهخدا
گرد بریدن . [ گ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را دایره ای بریدن . تقویر. (منتهی الارب ).
-
گرد خاستن
لغتنامه دهخدا
گرد خاستن . [ گ َت َ ] (مص مرکب ) زیان داشتن . باک داشتن : گل را چه گرد خیزد از ده گلاب زن مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان .؟ (از کلیله و دمنه ).
-
گرد خوردن
لغتنامه دهخدا
گرد خوردن . [ گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گردآلود شدن . (آنندراج ) : میخورد گرد عبث محمل لیلی در دشت نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را. صائب (از آنندراج ).آزادگان بجای رسیدند و ما همان زآن رهروان که گرد پس کاروان خورند.نظیری (از آنندراج ).
-
گرد رزی
لغتنامه دهخدا
گرد رزی . [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 818).
-
گرد زمرد
لغتنامه دهخدا
گرد زمرد. [ گ َ دِ زُ م ُرْ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه ٔ نورسته . || خط نودمیده ٔ خوبان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).