کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردیده حال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردیده حال
/gardidehāl/
معنی
آنکه حالش دگرگون شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردیده حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gardidehāl آنکه حالش دگرگون شده باشد.
-
واژههای مشابه
-
اجل گردیده
لغتنامه دهخدا
اجل گردیده . [ اَ ج َ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اجل گشته . اجل رسیده : ملک از گفته ٔ دلبر خجل شداجل گردیده تقصیرش بحل شد.زلالی .
-
جستوجو در متن
-
مبتل
لغتنامه دهخدا
مبتل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) تر گردیده شده . || به شده از بیماری . || نیکو حال شده ٔ پس از لاغری و سختی . (ناظم الاطباء).
-
مندپور
لغتنامه دهخدا
مندپور. [ م َ ] (ص ) به معنی مفلوک و پریشان حال و اصل این لغت منده پور بوده است ؛ یعنی صاحب اولاد بسیار و چون فقیر کثیرالاولاد همیشه غمناک و پریشان خاطر است این معنی اصل لغت گردیده . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به مندبور شود.
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا رفیعالدین شهرستانی مصورالممالک محروسه در اوایل حال احتساب ممالک با وی بوده آخرالامر به هند رفته و به مناصب بلند سرافراز گردیده . از اوست :روزی خود میخورد هرکه در این عالم است واسطه شو خوشنماست مفت کرم داشتن .(آتشکده...
-
ابن ابی رمثه
لغتنامه دهخدا
ابن ابی رمثه . [ اِ ن ُ اَ رِ ث َ ] (اِخ ) طبیب و جراحی به زمان رسول صلی اﷲعلیه وآله و بشرف صحبت آن حضرت نائل گردیده و خواسته است سِلعه ٔ دوش آن حضرت بیرون کند و رخصت نفرموده است . قفطی در اخبارالحکماذکر او کرده و از شرح حال او جز این در دست نیست .
-
متعب
لغتنامه دهخدا
متعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) مانده گردیده . (از منتهی الارب ). مانده و عاجز و خسته . (ناظم الاطباء) : دل را نکرد باید مغرورتن رانداشت باید متعب . مسعودسعد.- بعیر متعب ؛ شتری که یکی از استخوانهای دست و یا پایش شکسته باشد و آن را بسته باشند لیکن آن شتر د...
-
داودیه
لغتنامه دهخدا
داودیه . [ وو دی ْ ی َ ] (اِخ ) نام قریه ٔ کوچکی بشمال تهران . میان عباس آباد و قلهک در چهارهزارگزی جنوب قلهک و 7هزارگزی جنوب تجریش . دارای 30 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). در حال حاضر در اراضی این قریه ساختمانهای متعدد بپا گردیده و صورت ...
-
يَدَاکَ
فرهنگ واژگان قرآن
دو دست تو(در اصل "يدان"بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده است عبارت "قَدَّمَتْ يَدَاک" يعني : پيش فرستاده اي. کلمه يد به معناي دست آدمي است ، و به قدرت و نعمت نيز اطلاق ميشود ، حال اگر منظور از آن درعبارت "حَتَّىٰ يُعْطُواْ ﭐلْجِزْيَةَ عَن ي...
-
يَدَاهُ
فرهنگ واژگان قرآن
دو دست تو(در اصل "يدان"بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده است عبارت "قَدَّمَتْ يَدَاهُ" يعني : پيش فرستاده است.کلمه يد به معناي دست آدمي است ، و به قدرت و نعمت نيز اطلاق ميشود ، حال اگر منظور از آن درعبارت "حَتَّىٰ يُعْطُواْ ﭐلْجِزْيَةَ عَن ...
-
رویدر
واژهنامه آزاد
الف) در اصل از دو کلمه « رَوی»+« دَر » تشکیل شده : رَوی به معنای پرآب و دَر مخفف درّه است، یعنی «درّة پرآب »، چون این منطقه در قدیم الأیّام دارای آب فراوان بوده و از آنجا که در میان کوه ها واقع شده به درّه موسوم گردیده است. ب) رویدر از «رود دار» به ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر.[ هَِ ] (اِخ ) محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی . معاصر میرزا صائب و میرزا حیدر و از شاعران نامور آن روزگار بشمار میرفت . او راست : تذکرةالشعراء بزبان فارسی که در آن ترجمه ٔ حال قریب هزار تن از شاعران آن عصر را آورده است و از این تذکره شرح حال آقا حسین...
-
لده
لغتنامه دهخدا
لده . [ ل ُدْ دَ ] (اِخ ) همان لُدّ حالیه است . شهر معروفی که در دشت شارون به مسافت سفر سه ساعت به جنوب شرقی یافا بر راه اورشلیم واقع بود که رومانیان مکرراً سوزانیدند و باز آباد گردیده و سپاسیانس آن را دیوسپولس یعنی شهر عطارد نامید لکن اسم قدیمش تا ب...