کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردون گرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردون گرای
لغتنامه دهخدا
گردون گرای . [ گ َ گ َ ] (نف مرکب ) پیچنده ٔ آسمان و کنایه از توانا و کسی که آسمان را مسخر کند. و صاحب آنندراج آرد: کنایه از طالب علو ترقی یا اینکه گردون به کام او گردد. (آنندراج ) : سر گردنان شاه گردون گرای ز پرگار موکب تهی کرد پای . نظامی .|| مردم ...
-
واژههای مشابه
-
گَردِوَن
لهجه و گویش بختیاری
gardevan گردنبند.
-
گژدم گردون
لغتنامه دهخدا
گژدم گردون . [ گ َ دُ م ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج عقرب است . (آنندراج ).
-
گاو گردون
لغتنامه دهخدا
گاو گردون . [ وِ گ َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است و آن برج دوم از جمله ٔ دوازده برج فلکی است . (برهان ). برج ثور که در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (آنندراج ). برج ثور که دبران باشد، در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (انجمن آ...
-
گردون برین
لغتنامه دهخدا
گردون برین . [ گ َ ن ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ای از شرف و رتبت خاک قدم توگردون برین سافل و درگاه تو عالی .سوزنی .
-
گردون مینا
لغتنامه دهخدا
گردون مینا. [ گ َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ).
-
گردون اقتدار
لغتنامه دهخدا
گردون اقتدار. [ گ َ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) فلک منزلت و صاحب قدرت . (آنندراج ). کسی که قدرت وی مانند آسمان است . (ناظم الاطباء).
-
گردون پایی
لغتنامه دهخدا
گردون پایی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مؤلف آنندراج نویسد: گردون پایی ، تبختر و خرام : بی نیازی ز بزرگی نتوان حاصل کردطی این ره نتوان کرد به گردون پایی . درویش واله هروی .خان آرزو میفرمایند در این نظر است بوجوه : اول آنکه این لفظ با گوش ما بسیار ناآشنا ا...
-
گردون پناه
لغتنامه دهخدا
گردون پناه . [ گ َ پ َ ] (ص مرکب ) آنکه گردون پناه دهنده ٔ اوست یا آنکه گردون به او می پناهد : پادشاه ملک پرور داور گردون پناه سایه ٔ یزدان ، شکوه سلطنت ،دل شاد شاه .خواجه سلمان (از آنندراج ).
-
گردون پیکر
لغتنامه دهخدا
گردون پیکر. [ گ َ پ َ /پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) آسمان پیکر. || مجازاً موقر و کارگر و برنده یا تابنده و رخشان : با تیغ گردون پیکرش گردون شده خاک درش وز رای گیتی داورش گیتی نمودار آمده .خاقانی .
-
گردون پیمای
لغتنامه دهخدا
گردون پیمای . [ گ َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آسمان پیماینده : و خورشید عالم آرای گردون پیمای که شاه ستارگان و خسرو سیارگان است . (سندبادنامه ص 184).
-
گردون تک
لغتنامه دهخدا
گردون تک . [ گ َ ت َ ] (ص مرکب ) مرکب تیزتک . (آنندراج ). اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) : کرد گزین زآن همه گردون تکان پنجهزار از صدوپانصد گران .میرخسرو (از آنندراج ).
-
گردون رکاب
لغتنامه دهخدا
گردون رکاب . [ گ َ رِ ] (ص مرکب ) در صفت پادشاهان . (آنندراج ). پادشاه توانا. (ناظم الاطباء).
-
گردون سای
لغتنامه دهخدا
گردون سای . [ گ َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ بر فلک . (ناظم الاطباء) : جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجاسایه اندازد همای چتر گردون سای تو.حافظ.