کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردون
/gardun/
معنی
۱. هرچه دور خود یا گرد محوری بچرخد.
۲. چرخ.
۳. [مجاز] آسمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آسمان، چرخ، سپهر، عالم، فلک
۲. ارابه، گردونه
دیکشنری
firmament, heaven, sky, space
-
جستوجوی دقیق
-
گردون
لغتنامه دهخدا
گردون . [ گ َ ] (اِ) (از: گرد، گردیدن + ون ، پسوند فاعلی ) گردان . پهلوی ، ظاهراً گرتون ، گرتن ، ورتون ، ورتن . و رجوع به اساس اشتقاق فارسی ص 904 گردنده . چرخ . ارابه . کالسکه . آسمان فلک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). فلک . (غیاث ) (دهار) (منتهی ال...
-
گردون
لغتنامه دهخدا
گردون . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان کرمان ، واقع در 53000گزی جنوب خاوری ساردوئیه ، سر راه مالرو ساردوئیه به دارزین . این ده 303 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گردون
لغتنامه دهخدا
گردون . [ گ َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 32000گزی جنوب خاوری ساردوئیه و8000گزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . این ده 7 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گردون
لغتنامه دهخدا
گردون . [ گ ُ دُ وِ ] (اِخ ) اسم ولایت کردوک ها رادر زمان اشکانیان و ساسانیان کُردون و گردون ضبط کرده اند و چون «اِن » را که از تصرفات خارجی است حذف کنیم همان کردو یا گردو میماند که اصل لفظ است . (تاریخ ایران باستان ص 1544).
-
گردون
لغتنامه دهخدا
گردون . [گ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 26000گزی جنوب خاور زرقان ، کنار راه فرعی بند امیر به سلطان آباد. هوای آن معتدل ومالاریائی و دارای 161 تن سکنه است . آب آنجا از رود کر تأمین میشود. محصول آن غلات ، برنج...
-
گردون
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسمان، چرخ، سپهر، عالم، فلک ۲. ارابه، گردونه
-
گردون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gardun ۱. هرچه دور خود یا گرد محوری بچرخد.۲. چرخ.۳. [مجاز] آسمان.
-
گردون
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ په . ] 1 - (ص فا.) هرچه دور خود بگردد. 2 - (اِ.) ارابه . 3 - آسمان ، گنبد لاجوردی .
-
گردون
دیکشنری فارسی به عربی
سماء , مجال
-
واژههای مشابه
-
گَردِوَن
لهجه و گویش بختیاری
gardevan گردنبند.
-
گژدم گردون
لغتنامه دهخدا
گژدم گردون . [ گ َ دُ م ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج عقرب است . (آنندراج ).
-
گاو گردون
لغتنامه دهخدا
گاو گردون . [ وِ گ َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است و آن برج دوم از جمله ٔ دوازده برج فلکی است . (برهان ). برج ثور که در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (آنندراج ). برج ثور که دبران باشد، در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (انجمن آ...
-
گردون برین
لغتنامه دهخدا
گردون برین . [ گ َ ن ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ای از شرف و رتبت خاک قدم توگردون برین سافل و درگاه تو عالی .سوزنی .
-
گردون مینا
لغتنامه دهخدا
گردون مینا. [ گ َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ).