کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرده پوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرده ده
لغتنامه دهخدا
گرده ده . [ گ ِ دَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 15هزارگزی شمال خاور مراغه و 20هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو مراغه به قره آغاج . هوای آن معتدل و دارای 481 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ مردق تأمین میش...
-
گرده ده
لغتنامه دهخدا
گرده ده . [ گ ِ دَده ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچ تپه ٔ بخش ترکمان شهرستان میانه ، واقع در 7هزارگزی جنوب بخش و 5هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 70 تن سکنه است . آب آنجا از سرچشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل...
-
گرده رش
لغتنامه دهخدا
گرده رش . [ گ ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 5000گزی جنوب راه شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب . هوای آن معتدل و دارای 178 تن سکنه است . آب آن از سیمین رود و چشمه تأمین میشود. مح...
-
گرده رش
لغتنامه دهخدا
گرده رش . [ گ ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 20هزارگزی شمال باختری میاندوآب و 12هزارگزی شمال راه شوسه ٔ میاندوآب به مهاباد واقع است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 275 تن است . آب آن از سیمین رود و چاه تأم...
-
گرده زایلو
لغتنامه دهخدا
گرده زایلو. [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 29هزارگزی کلیبر و 29هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر. هوای آن معتدل و دارای 113 تن سکنه است . آب آن از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و ...
-
گرده سنگ
لغتنامه دهخدا
گرده سنگ . [ گ ِدَ / دِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیگله ٔ بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 23500گزی جنوب هوراند و 3هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر. هوای آن معتدل و دارای 301 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات . شغل اها...
-
گرده سور
لغتنامه دهخدا
گرده سور. [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 63هزارگزی باختر مهاباد و 9هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خانه به نقده . هوای آن سرد ودارای 156 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ لاوین تأمین میشود. محصول آن غلات ، ت...
-
گرده شین
لغتنامه دهخدا
گرده شین . [ گ ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در 7500گزی شمال خاوری خوی و 2500گزی باختر راه شوسه ٔ خوی به جلفا. هوای آن معتدل و دارای 534 تن سکنه است . آب آنجا از رود قودوخ بوغان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غل...
-
گرده قیط
لغتنامه دهخدا
گرده قیط. [ گ ِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 24هزاروپانصدگزی شمال خاوری نقده و هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به ارومیه . هوای آن معتدل و دارای 352 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غ...
-
گرده کوه
لغتنامه دهخدا
گرده کوه . [ گ ِ دَ ] (اِخ ) نام کوهی است در کردستان (ناظم الاطباء). کوهی به کردستان که سکنه ٔ آن اکثر ملحد و بیدین اند. (شعوری ج 2 ص 313 الف ). و ظاهراً همان گردکوه دامغان است . رجوع به گردکوه شود.
-
گرده گاه
لغتنامه دهخدا
گرده گاه . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنجای که گرده بدانجاست . آنجای از درون انسان یا حیوان که گرده (قلوه ) بدانجاست . قلوه گاه : بزد نیزه بر گردگاه دو گردبرآورد و زد بر زمین کردخرد. اسدی .بدین یال و گردی برو گرده گاه چه سنجد به چنگال او کینه خواه . ...
-
گرده گه
لغتنامه دهخدا
گرده گه .[ گ ُ دَ / دِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف گرده گاه . || قد و قامت . (ولف ). و رجوع به گرده گاه شود.- گرده گه برکشیدن ؛ کنایه از بلندبالا شدن . کشاله کردن : ز پستی و کندی به مردی رسیدتوانگر شد و گرده گه برکشید. فردوسی .میان تنگ و باریک همچون پل...
-
excessive reinforcement
گُردۀ اضافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] برآمدگی موضعی بیش از حد مجاز
-
pollination
گردهافشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] انتقال دانۀ گرده از بساک به کلاله
-
calque
گَردهبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] نوعی وامگیری که در آن سازههای واژه یا عبارت وامگرفتهشده در زبان وامگیرنده یکبهیک ترجمه و برای هریک معادلی برگزیده میشود