کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرده بالش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
weld reinforcement
گُردۀ جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] فلز جوش مازاد بر مقدار لازم برای پر کردن شیار جوش
-
face reinforcement
گُردۀ رویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] گُردۀ جوش در طرفی از اتصال که جوشکاری بر روی آن انجام گرفته است
-
root reinforcement
گردۀ ریشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] گُردۀ جوش در طرفی غیر از طرف رویۀ جوش
-
palynology
گَردهشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پژوهش دربارۀ گونههای سنگوارهشده و کنونی هاگهای گلسنگها و خزهها و گردههای گیاهان گلدار
-
palynology, pollen analysis
گَردهشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] علم بررسی و مطالعۀ گَردهها و هاگها یا فسیل آنها
-
pollen sac
کیسۀ گَرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] محفظهای در بساک که محتوی دانههای گَرده است
-
pollen culture
کشت گرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] روشی در کشت بافت که در آن دانههای گرده در شرایط درونشیشهای کشت میشوند تا گیاهان تکلاد تولید شود
-
نیم گرده
لغتنامه دهخدا
نیم گرده . [ گ ِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) نیمی از یک گرده نان . کنایه از لقمه ای . نیم نانی . قوتی مختصر. نواله ای اندک : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت .عماره .
-
گرده بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)rdebān = گردبان
-
گرده پز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gerdepaz نانوایی که نان گرده بپزد.
-
گرده گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردهگه› (زیستشناسی) [قدیمی] gordegāh جایی از بدن انسان یا حیوان که کلیه در آنجا قرار دارد.
-
گرده ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gordemāhi ۱. آنچه پشت و پهلویش پخ و مانند پشت ماهی باشد.۲. سرعتگیر.
-
pollen grain
دانۀ گَرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← گَرده
-
گرده بان
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ معر. ] (ص مر.) نگاهبان ، نگهبان ، حارس .
-
سنگ گرده
لغتنامه دهخدا
سنگ گرده . [ س َ گ ِ گ ُ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حصاة کلیه ؛ رمل کلیه . رجوع به سنگ کلیه شود.