کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردن کلفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردن کلفت
/gardankoloft/
معنی
۱. آنکه گردنی ستبر دارد؛ ستبرگردن.
۲. [مجاز] قوی؛ نیرومند.
۳. [مجاز] دارای موقعیت ممتاز اجتماعی؛ بانفوذ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bully, masculine, tycoon
-
جستوجوی دقیق
-
گردن کلفت
لغتنامه دهخدا
گردن کلفت . [ گ َ دَ ک ُ ل ُ ] (ص مرکب ) سطبرگردن . آنکه گردن سطبر دارد. ارقب . (منتهی الارب ). || دشنامی است : این گردن کلفت ها را به اینجا راه ندهید. || بزرگ باقدرت . || قلدر. زورگو.
-
گردن کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gardankoloft ۱. آنکه گردنی ستبر دارد؛ ستبرگردن.۲. [مجاز] قوی؛ نیرومند.۳. [مجاز] دارای موقعیت ممتاز اجتماعی؛ بانفوذ.
-
گردن کلفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ لُ) (ص .) 1 - نیرومند. 2 - دارای قدرت اجتماعی یا اقتصادی . مجازاً زورگو.
-
گردن کلفت
دیکشنری فارسی به عربی
ثقيل , شرس
-
واژههای مشابه
-
گَردِن
لهجه و گویش بختیاری
garden گردن.
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل . سکنه 150 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) که گردن کج دارد. اَحدَل . حَدلاء. (یادداشت مؤلف ). || ذلیل . توسری خور. مظلوم . مقابل گردن شق .
-
کمان گردن
لغتنامه دهخدا
کمان گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) شتری که گردنش مثل کمان خم دار و عظیم الجثه و پر موی دوکوهانه می باشد. (آنندراج ). شتر نجیب بزرگ قوی که دارای دو کوهان باشد. (ناظم الاطباء). شتری که گردنش مانند کمان خم دارد و بزرگ جثه باشد. (فرهنگ فارسی معین ). ||...
-
کتله گردن
لغتنامه دهخدا
کتله گردن . [ ک َ ت َ ل َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است در ناحیه ٔ نائیج کوه بخش نور مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 149).
-
کوتاه گردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه گردن . [ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه گردن وی دراز نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه گردن کوتاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): رجل هنیع؛ مرد کج قامت یا پست و کوتاه گردن . (منتهی الارب ).
-
کوته گردن
لغتنامه دهخدا
کوته گردن . [ ت َه ْ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای گردن کوتاهی باشد. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به کوتاه گردن شود. || حیله باز و مکار و بدعمل و بدکردار. (ناظم الاطباء).
-
گردن دادن
لغتنامه دهخدا
گردن دادن .[ گ َ دَ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت کردن . مطیع شدن . تسلیم شدن . منقاد شدن . اذعان . (منتهی الارب ) : ز مادر همه مرگ را زاده ایم بناچار گردن بدو داده ایم . فردوسی .ایا آز را داده گردن به مهردوان پیش او هر زمان تازه چهر. اسدی .همه داده گردن به ...
-
گردن زدن
لغتنامه دهخدا
گردن زدن . [ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گردن بریدن . کشتن . سر جدا کردن . سَبت . (دهار) (منتهی الارب ) : بفرمود تا هرکه را یافتندبه گردن زدن تیز بشتافتند. فردوسی .بدین بد کنون گردن من بزن بینداز در پیش این انجمن . فردوسی .شمشیر برکشد و... گردن بزند. (...
-
گردن شکستن
لغتنامه دهخدا
گردن شکستن . [ گ َ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) گردن خرد کردن .وقص . (تاج المصادر بیهقی ). افتراس . (منتهی الارب ).