کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردن شکسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردن شکسته
/gardanšekaste/
معنی
۱. آنکه استخوانهای گردنش شکسته باشد.
۲. [مجاز] نوعی دشنام و نفرین دربارۀ کسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردن شکسته
لغتنامه دهخدا
گردن شکسته . [ گ َ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه استخوانهای گردن وی شکسته باشد. || نفرینی است . دشنامی است : من گردن شکسته چرا این کار را کردم ! من گردن شکسته چرا فلان چیز را گفتم !
-
گردن شکسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanšekaste ۱. آنکه استخوانهای گردنش شکسته باشد.۲. [مجاز] نوعی دشنام و نفرین دربارۀ کسی.
-
گردن شکسته
لهجه و گویش تهرانی
توهین،نفرین
-
واژههای مشابه
-
گَردِن
لهجه و گویش بختیاری
garden گردن.
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل . سکنه 150 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) که گردن کج دارد. اَحدَل . حَدلاء. (یادداشت مؤلف ). || ذلیل . توسری خور. مظلوم . مقابل گردن شق .
-
کمان گردن
لغتنامه دهخدا
کمان گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) شتری که گردنش مثل کمان خم دار و عظیم الجثه و پر موی دوکوهانه می باشد. (آنندراج ). شتر نجیب بزرگ قوی که دارای دو کوهان باشد. (ناظم الاطباء). شتری که گردنش مانند کمان خم دارد و بزرگ جثه باشد. (فرهنگ فارسی معین ). ||...
-
کتله گردن
لغتنامه دهخدا
کتله گردن . [ ک َ ت َ ل َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است در ناحیه ٔ نائیج کوه بخش نور مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 149).
-
کوتاه گردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه گردن . [ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه گردن وی دراز نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه گردن کوتاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): رجل هنیع؛ مرد کج قامت یا پست و کوتاه گردن . (منتهی الارب ).
-
کوته گردن
لغتنامه دهخدا
کوته گردن . [ ت َه ْ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای گردن کوتاهی باشد. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به کوتاه گردن شود. || حیله باز و مکار و بدعمل و بدکردار. (ناظم الاطباء).
-
گردن دادن
لغتنامه دهخدا
گردن دادن .[ گ َ دَ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت کردن . مطیع شدن . تسلیم شدن . منقاد شدن . اذعان . (منتهی الارب ) : ز مادر همه مرگ را زاده ایم بناچار گردن بدو داده ایم . فردوسی .ایا آز را داده گردن به مهردوان پیش او هر زمان تازه چهر. اسدی .همه داده گردن به ...
-
گردن زدن
لغتنامه دهخدا
گردن زدن . [ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گردن بریدن . کشتن . سر جدا کردن . سَبت . (دهار) (منتهی الارب ) : بفرمود تا هرکه را یافتندبه گردن زدن تیز بشتافتند. فردوسی .بدین بد کنون گردن من بزن بینداز در پیش این انجمن . فردوسی .شمشیر برکشد و... گردن بزند. (...
-
گردن شکستن
لغتنامه دهخدا
گردن شکستن . [ گ َ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) گردن خرد کردن .وقص . (تاج المصادر بیهقی ). افتراس . (منتهی الارب ).
-
گردن کشیدن
لغتنامه دهخدا
گردن کشیدن . [ گ َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن گردن چون کسی که مغاکی یا بالایی را دیدن خواهد. درازکردن گردن برای دیدن چیزی . || نافرمانی . طغیان . عصیان . سر برآوردن . اطاعت نکردن : چو دیوان بدیدند کردار اوکشیدند گردن ز گفتار او. فردوسی .ه...