کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردن درازی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گردن نهاده
لغتنامه دهخدا
گردن نهاده . [ گ َ دَ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مطیع. منقاد. فرمانبردار. و رجوع به گردن نهادن شود.
-
گردن انداختن
لغتنامه دهخدا
گردن انداختن . [ گ َ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) سر عجزفروآوردن و این مقابل گردن تافتن بود. (آنندراج ).
-
گردن برآوردن
لغتنامه دهخدا
گردن برآوردن . [ گ َ دَب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گردن افراختن . سرافراز شدن .
-
گردن به
لغتنامه دهخدا
گردن به . [ ؟ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کازرون ، واقع در 54000گزی شمال کنارتخته . منطقه ای کوهستانی و گرمسیر و دارای 96 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، نارنج و سیب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است . ر...
-
گردن تافتن
لغتنامه دهخدا
گردن تافتن . [ گ َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) سر باززدن . اعراض . عَجر. عَجران . (منتهی الارب ) : گردن از طوق آن کمند بتافت طوق زرین چنین توان دریافت .نظامی .
-
volcanic neck
گردن آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سیمایی برجمانند متشکل از هستۀ آذرین یک آتشفشان منقرض که بخشهای بیرونی آن فرسایش یافته است
-
meander neck
گردن رودپیچ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] باریکهای از زمین بین دو یال رودپیچ که زبانۀ رودپیچ را به زمین اصلی وصل میکند
-
gooseneck 2, pacific iron
گردنغازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی اتصال شبیه به گردن غاز که از آن برای بستن کفیهای غلتکی به کشنده استفاده میشود
-
هامون گردن
لغتنامه دهخدا
هامون گردن .[ گ َ دَ ] (ص مرکب ) پست گردن . کوتاه گردن . کسی که دارای گردن کوتاه است . اهنع. (منتهی الارب ) (دستوراللغة ادیب نطنزی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ، ذیل اهنع).
-
گردن آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] garden[']āvar گردنکلفت؛ تنومند؛ زورمند.
-
گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردبندن› gardanband زیوری که زنان به گردن خود ببندند؛ گلوبند.
-
گردن داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gardandāde مطیع؛ منقاد: ◻︎ گه از گردنکشان کشور ستانی / به گردندادگان کشور سپاری (عنصری: ۲۸۵).
-
گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanderāz ۱. آنکه گردن دراز دارد؛ درازگردن.۲. احمق.
-
گردن زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gardanzan ۱. آنکه یا آنچه گردن کسی را با شمشیر قطع کند.۲. میرغضب؛ دژخیم.
-
گردن شق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] gardanša[q]q ۱. شخص متکبر و مغرور.۲. سرکش.