کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردن
/gardan/
معنی
۱. (زیستشناسی) قسمتی از بدن بین سر و تنه.
۲. [قدیمی، مجاز] فرد بزرگ و قدرتمند: ◻︎ بنازند فردا تواضعکنان / نگون از خجالت سر گردنان (سعدی۱: ۱۳۴). Δ در این معنی معمولاً با «ان» جمع بسته میشود.
〈 به گردن گرفتن: (مصدر متعدی) [مجاز] گردن گرفتن؛ تعهد کردن؛ عهدهدار شدن.
〈 گردن افراختن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. گردنکشی کردن.
۲. خودنمایی کردن.
۳. تکبر کردن: ◻︎ بلندآواز نادان گردن افراخت / که دانا را به بیشرمی بینداخت (سعدی: ۱۷۹).
〈 گردن افراشتن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = 〈 گردن افراختن
〈 گردن برافراشتن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = 〈 گردن افراختن
〈 گردن پیچیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سرپیچی کردن؛ سر باززدن؛ نافرمانی کردن: ◻︎ نژادی ازاین نامورتر که راست / خردمند گردن نپیچد ز راست (فردوسی: ۵/۳۴۷).
〈 گردن تافتن: (مصدر لازم) سرپیچی کردن؛ سر باززدن.
〈 گردن خاراندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عذر آوردن؛ بهانه آوردن.
〈 گردن خم کردن: (مصدر لازم) [مجاز] فروتنی کردن؛ تواضع کردن.
〈 گردن دادن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] تسلیم شدن؛ اطاعت کردن؛ تن دردادن.
〈 گردن زدن: (مصدر متعدی) گردن کسی را با شمشیر قطع کردن.
〈 گردن کج کردن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. فروتنی کردن.
۲. اظهار عجز و ناتوانی کردن.
〈 گردن کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] گردنکشی کردن.
۱. نافرمانی کردن؛ عصیان ورزیدن.
۲. تکبر کردن.
۳. دلیری کردن.
〈 گردن نهادن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. تسلیم شدن؛ اطاعت کردن.
۲. فروتنی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جید، خر، عنق، معطف
فعل
بن گذشته: گردن زد
بن حال: گردن زن
دیکشنری
neck, scrag
-
جستوجوی دقیق
-
گردن
لغتنامه دهخدا
گردن . [ گ َ دَ ] (اِ) پهلوی گرتن ، کردی گردن ، افغانی وبلوچی گردن ، وخی و شغنی گردهن و سریکلی گردهان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جید و عنق خوانند. (برهان ). ج ، گردنها. رَقَبَه . مَطنَب . عَطَل . (منتهی الارب ). یال . (فرهنگ ...
-
chuck
گردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از لاشۀ دام که از پس سر آغاز میشود و تا دندهها ادامه دارد
-
گردن
واژگان مترادف و متضاد
جید، خر، عنق، معطف
-
گردن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gartan، جمع: گردنان] gardan ۱. (زیستشناسی) قسمتی از بدن بین سر و تنه.۲. [قدیمی، مجاز] فرد بزرگ و قدرتمند: ◻︎ بنازند فردا تواضعکنان / نگون از خجالت سر گردنان (سعدی۱: ۱۳۴). Δ در این معنی معمولاً با «ان» جمع بسته میشود.〈 به گ...
-
گردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ) (اِ.) 1 - بخشی از بدن جانداران که سر را به تنه وصل می کند. 2 - بخش باریکی که بدنة ظرفی را به دهانه آن متصل می کند. ؛ ~ از مو نازک تر کنایه از: اظهار عجز و غالباً در قبولِ حقیقت و حرف حق . ؛ ~ کسی را تبر نزدن کنایه از: گردن کلفتی در بی عار...
-
گردن
دیکشنری فارسی به عربی
رغبة
-
گردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mol طاری: gardun / mol طامه ای: gardan طرقی: gardun / mol کشه ای: gardun نطنزی: gardon / mol
-
واژههای مشابه
-
گَردِن
لهجه و گویش بختیاری
garden گردن.
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل . سکنه 150 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کج گردن
لغتنامه دهخدا
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) که گردن کج دارد. اَحدَل . حَدلاء. (یادداشت مؤلف ). || ذلیل . توسری خور. مظلوم . مقابل گردن شق .
-
کمان گردن
لغتنامه دهخدا
کمان گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) شتری که گردنش مثل کمان خم دار و عظیم الجثه و پر موی دوکوهانه می باشد. (آنندراج ). شتر نجیب بزرگ قوی که دارای دو کوهان باشد. (ناظم الاطباء). شتری که گردنش مانند کمان خم دارد و بزرگ جثه باشد. (فرهنگ فارسی معین ). ||...
-
کتله گردن
لغتنامه دهخدا
کتله گردن . [ ک َ ت َ ل َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است در ناحیه ٔ نائیج کوه بخش نور مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 149).
-
کوتاه گردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه گردن . [ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه گردن وی دراز نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه گردن کوتاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): رجل هنیع؛ مرد کج قامت یا پست و کوتاه گردن . (منتهی الارب ).
-
کوته گردن
لغتنامه دهخدا
کوته گردن . [ ت َه ْ گ َ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای گردن کوتاهی باشد. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به کوتاه گردن شود. || حیله باز و مکار و بدعمل و بدکردار. (ناظم الاطباء).