کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردمشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردمشت
/gerdmošt/
معنی
۱. پنجۀ دست که آن را جمع و گره کنند و به کسی بزنند.
۲. قبضۀ کمان و گرفتن آن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردمشت
لغتنامه دهخدا
گردمشت . [ گ ِ م ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) قبضه ٔ مدور. مشت گرد. || هر چیز گرد، مانند: قبضه ٔ مشت : بود لیقه اش با سیاهی درشت دواتش زند بر قلم گردمشت . ملاطغرا (از آنندراج ). || مجازاً نوعی از قبضه ٔ کمان و گرفتن آن . (آنندراج ) : اگر قبضه ٔ شه بود گرد...
-
گردمشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] gerdmošt ۱. پنجۀ دست که آن را جمع و گره کنند و به کسی بزنند.۲. قبضۀ کمان و گرفتن آن.
-
گردمشت
فرهنگ فارسی معین
(گِ مُ) (ص مر.) 1 - مُشت ، پنجة جمع شده . 2 - قبضه ، قبضة کمان .