کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردل
معنی
(گِ دِ) (ص .) (عا.) 1 - خرد. 2 - آهسته . ؛ ~. ~ راه رفتن (کن .) خرامان و خوش طبع و مطبوع راه رفتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
tiny
-
جستوجوی دقیق
-
گردل
لغتنامه دهخدا
گردل . [ گ ِ دِ ] (ص ) خرد. گرد خرد.- گردل گردل راه رفتن ؛ کنایه از خوش و خوب و محبوب راه رفتن .
-
گردل
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) (ص .) (عا.) 1 - خرد. 2 - آهسته . ؛ ~. ~ راه رفتن (کن .) خرامان و خوش طبع و مطبوع راه رفتن .
-
واژههای مشابه
-
گِردِل
لهجه و گویش بختیاری
gerdel گرد، مدوّر.
-
گردل مردل
لغتنامه دهخدا
گردل مردل . [ گ ِ دِ م ِ دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) خرد و کوچک . رجوع به گردل شود.
-
واژههای همآوا
-
گِردِل
لهجه و گویش بختیاری
gerdel گرد، مدوّر.
-
جستوجو در متن
-
مرمت گر
لغتنامه دهخدا
مرمت گر. [ م َ رَم ْ م َ گ َ ] (ص مرکب ) مرمت کننده . اصلاح کننده . تعمیرگر : گردل او رخنه کرد زلزله ٔ حادثات شیخ مرمت گر است بر دل ویران او.خاقانی .
-
کفیده
لغتنامه دهخدا
کفیده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) از هم بازشده و شکافته و ترکیده . (برهان ) (ناظم الاطباء). ترقیده و شکافته . (غیاث ). کفته . (فرهنگ اسدی ). مشفوق . مبطور. بطیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خوانی نهاده بر وی چون سیم پاک میده با برگان و حلوا شفتالوی کفی...
-
لاش
لغتنامه دهخدا
لاش . (اِ) لش . لاشه . مردار. جیفه . در ترکی تن مرده را گویند. (غیاث ) : گر شما جز که علی را بخریدید بدونه عجب زانکه نداند خر بد لاش ازماش .ناصرخسرو.بدین زمین که تو بینی ملوک طبعانندکه ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش . سعدی .- آش و لاش ؛ متلاشی و از ه...
-
برومند
لغتنامه دهخدا
برومند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بر + اومند، صورت قدیم «مند»، پسوند اتصاف ) برمند. دارای بر. باردار و بارور و صاحب نفع. (برهان ). مثمر. صاحب بر : ابوبکر... وصیت کرد و گفت ... ویرانی مکنید و درخت برومند را مبرید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).هم اندر دژش کش...