کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردسم
لغتنامه دهخدا
گردسم . [ گ ِ س ُ ] (ص مرکب ) چهارپائی که سم گرد دارد : تیزگوشی پهن پشتی ابلقی گردسمی خردمویی فربهی . منوچهری .سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسُم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی .منوچهری .
-
جستوجو در متن
-
سخت پای
لغتنامه دهخدا
سخت پای . [ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از توانا و ثابت قدم . (آنندراج ). ستور که قوائم آن سخت بود : سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی . منوچهری .سکندر که می نازد از بخت ترشداز سخت پایان چنین سخت تر.امیرخسرو (از آنندر...
-
پهن پشت
لغتنامه دهخدا
پهن پشت . [ پ َپ ُ ] (ص مرکب ) که پشتی فراخ و با پهنا دارد.آنکه دارای پشت عریض است . اثبج . (تاج المصادر) : سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی . منوچهری .تیزگوشی پهن پشتی ابلقی گردسمی خردمویی فربهی .منوچهری .
-
خردموی
لغتنامه دهخدا
خردموی . [ خ ُ ] (ص مرکب ) که موی خرد دارد. (از یادداشت بخط مؤلف ): اَجْرَد؛ اسب خردموی . (تاج المصادر بیهقی ) : سخت پای و ضَخْم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی .منوچهری .
-
تیزگوش
لغتنامه دهخدا
تیزگوش . (ص مرکب ) آنکه اندک آوازی را می شنود و دریافت می کند. (ناظم الاطباء). دارای گوشی سخت شنوا که زود شنود. که آواز آهسته شنود : برآمد یکی گرد و برشد خروش همه کر شدی مردم تیزگوش .(شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 8 ص 2424).سخت پای و ضخم ران و راست دست و...