کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردان هوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آتش گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ātašgardān ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال داغ شده میریزند و در هوا میچرخانند تا مشتعل شود؛ آتشچرخان؛ آتشسرخکن.
-
آفتاب گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āftābgardān گیاهی با برگهای درشت و ساقۀ بلند و گلهای سبدی زردرنگ که میان آنها تخمهایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آنها را تف میدهند و مغز آن را میخورند. روغن آن را نیز میگیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراکها به کار م...
-
آفتاب گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābgardān ۱. آنچه برای جلوگیری از تابش آفتاب به بدن به کار ببرند، مانند سایهبان و چتر.۲. تکۀ چرم یا پارچۀ ضخیم که آن را مانند لبۀ کلاه درست میکنند و در تابستان بالای پیشانی میبندند که آفتاب به چهره نتابد؛ لبۀ کلاه.
-
کاسه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] kāsegardān ١. کسی که برای گرفتن پول کاسهای را میگرداند.٢. [مجاز] گدا.۳. کسی که کاسه یا بشقابی را بر سر چوب میچرخاند.
-
گردان سپهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gardānsepehr سپهر گردنده؛ آسمانِ دوار.
-
ball handler
توپگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال: 1. بازیکنی که توپ در مالکیت اوست 2. بازیکنی که توپکاری (manipulation) و توپبَری میکند 3. بازیکن بازیساز (playmaker)
-
coupling 3
جفتگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] وسیلۀ اتصالدهندۀ مکانیکی یا برقی یا هیدرولیکی که دو محور همراستا را به هم متصل میکند و حرکت چرخشی یکی را به دیگری منتقل میکند
-
animateur, activity coordinator
برنامهگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] فردی که برنامهریزی و سرپرستی فعالیتهای تفریحی و ورزشی بر عهدۀ اوست و به زبان قابل فهم برای غالب مسافران سخن میگوید و آنها را به شرکت در برنامهها تشویق میکند
-
sling thermometer
دماسنج گردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دماسنجی که یک سر آن با ساچمه یا قطعۀ زنجیر به دستهای وصل است تا برای تهویه بهراحتی با دست گردانده شود
-
رستوران گردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← غذاخوری گردان
-
puppeteer
عروسکگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] بازیدهندۀ شخصیتهای عروسکی
-
revolving restaurant
غذاخوری گردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] غذاخوری معمولاً بر بام ساختمانهای بلند با زوایۀ دید 360 درجه که آهسته به دور خود میچرخد متـ . رستوران گردان
-
آتش گردان
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (اِمر.) ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال افروخته قرار می دهند و در هوا می چرخانند تا مشتعل گردد؛ آتش چرخان ، آتش سرخ کن .
-
آفتاب گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (ص فا.) سایبان ، چتر. 2 - پارچة ضخیم یا لبة کلاه که جلو تابش آفتاب بر چهره را می گیرد. 3 - (اِمر.) گیاهی از تیرة مرکبان که تخم آن را تف داده یا روغن گیرند.
-
آسیاب گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا) کنایه از: گردانندة اصلی کارها.