کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردان سپهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تنخواه گردان
لغتنامه دهخدا
تنخواه گردان . [ ت َ خوا / خا گ َ ] (اِ مرکب به فک کسره ٔ اضافه ) پولی که در صندوق اداره یا موسسه ای گذارند تا در موقع لزوم به مصرف هزینه های فوری رسد. اعتبار متحرک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
چم گردان
لغتنامه دهخدا
چم گردان . [ چ َ گ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اُشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 19 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ شهرکرد به اصفهان واقع است . جلگه و معتدل است و 2595 تن سکنه دارد.آبش از رودخانه ٔ زاینده رود. محصولش غلات ، برن...
-
حال گردان
لغتنامه دهخدا
حال گردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از حال گرداندن . گرداننده و تغییردهنده ٔ حالها. || محوّل الأحوال . نعتی از نعوت خدای تعالی : من نگویم که جز خدای کسی حال گردان و غیب دان باشد. انوری .خاقانی امید را مکن قطعاز فضل خدای حال گردان . خاقانی .حال ...
-
چرخ گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) čarxgardān گردانندۀ چرخ؛ چرخاننده و بهحرکتدرآورندۀ چرخ یا دستگاه.
-
تعزیه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ta'ziyegardān گرداننده و ادارهکنندۀ تعزیه؛ کارگردان تعزیه.
-
تنخواه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tanxāhgardān پولی که در صندوق اداره یا بنگاهی بگذارند تا در هنگام لزوم به مصرف خرید چیزهای ضروری یا هزینههای فوری برسد؛ اعتبار متحرک.
-
دست گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) dastgardān ۱. عمل دستبهدست کردن و دستبهدست گرداندن.۲. [مجاز] چیزی از کسی به عاریت گرفتن و پس دادن.
-
پیاله گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [یونانی. فارسی] [قدیمی] piyālegardān کسی که پیاله را به گردش درآورد؛ آنکه در مجلس بزم به همۀ حاضران جام باده میدهد؛ ساقی.
-
حال گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] hālgardān گردانندۀ حال؛ تغییردهندۀ حال و وضع.
-
راست گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راستگرداننده› [قدیمی] rāstgardān گردنده بهطرف راست؛ مایل به راست؛ متمایل بهطرف راست.
-
شیشه گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] šišegardān حیلهگر؛ مکار؛ حقهباز؛ شعبدهباز؛ شیشهباز.
-
سرگین گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sergingardān = جُعَل
-
device manager
افزارهگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری که امکان واپایش افزارهها و افزارهرانها را در سامانۀ عامل فراهم میسازد
-
افتاب گردان
دیکشنری فارسی به عربی
شمسية
-
بغچه گردان
لهجه و گویش تهرانی
کلاهبرداری که بسته کالای نفیسی را فروخته و در فرصتی آنرا عوض کند.