کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردانک
لغتنامه دهخدا
گردانک . [ گ َ ن َ] (اِخ ) نام دو ستاره در دب اکبر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
گوی گردانک
لغتنامه دهخدا
گوی گردانک . [ گ َ ن َ ] (اِ مرکب ) به معنی گوی گردان است که خنفساء باشد. (برهان ). سرگین گردانک . گوه گردان . گوه گردانک . جعل . گوگردانک . گوی گردان و گوگار و گوگال . رجوع به هریک از این کلمات در جای خود شود.
-
کوزه گردانک
لغتنامه دهخدا
کوزه گردانک . [ زَ / زِ گ َ ن َ ](اِ مرکب ) نام بازی است . (از آنندراج ). نام قسمی ازبازی . کوزه گردان . (ناظم الاطباء). جدارک . جدانک . (ازبرهان ). و رجوع به کوزه گردان ، جدارک و جدانک شود.
-
سرگین گردانک
لغتنامه دهخدا
سرگین گردانک . [ س ِ گ َ ن َ ] (اِ مرکب ) جُعَل بود زیرا که از سرگین چیز مدوری سازد. (رشیدی ).
-
جستوجو در متن
-
کستل
لغتنامه دهخدا
کستل . [ ک ُ ت َ ](اِ) جعل و سرگین گردانک را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جعل و سرگین گردانک شود.
-
جلانک
لغتنامه دهخدا
جلانک . [ ج َ ن َ] (اِ) نوعی ازبازی که کوزه گردانک نیز گویند. || گوی گردانک که خنفساء باشد. (ناظم الاطباء).
-
چلانک
لغتنامه دهخدا
چلانک . [ چ ُ / چ َ ن َ ] (اِ) بازیی است که کوزه گردانک خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بازیی است که آن را کوزه گردان نیز گویند. (جهانگیری ) (رشیدی ). یک نوع بازی مر کودکان را که کوزه گردانک نیز میگویند. (ناظم الاطباء). || جانوری باشد که عرب...
-
گوی گردان
لغتنامه دهخدا
گوی گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) گوی گردانک . گوگردانک . سرگین گردانک . جعل . جانوری است که سرگین را گلوله کند و بغلطاند و ببرد و به عربی جعل و خنفساء گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گوگردانک و گوگار و گوگال شود.
-
کوزه گردان
لغتنامه دهخدا
کوزه گردان . [ زَ / زِ گ َ ] (اِ مرکب ) نام قسمی از بازی . کوزه گردانک . (ناظم الاطباء). جدارک . جدانک . (از برهان ). و رجوع به کوزه گردانک ، جدارک و جدانک شود.
-
فاسیة
لغتنامه دهخدا
فاسیة. [ ی َ] (ع اِ) خبزدوک . بسیار بدبوست . (فهرست مخزن الادویه ). فاسیاء. جعل . سرگین گردانک . رجوع به فاسیاء شود.
-
بعقوطة
لغتنامه دهخدا
بعقوطة. [ ب ُ طَ ] (ع اِ) گلوله ٔ سرگین گردانک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خزوک
لغتنامه دهخدا
خزوک . [ خ َ ] (اِ) سرگین گردانک را گویند و به عربی جعل خوانند. (برهان قاطع). خبزدوک . (از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع).
-
خروک
لغتنامه دهخدا
خروک . [ خ ُرْ وَ ] (اِ) سرگین گردانک را گویند که خنفساست و آنرا بشیرازی خروک تس کس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).