کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرداندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرداندن
/gardāndan/
معنی
۱. گردش دادن.
۲. چرخانیدن.
۳. چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن.
۴. [مجاز] تغییر دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهگردشدرآوردن، پردادن، چرخاندن، حرکتدادن
۲. برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن
فعل
بن گذشته: گرداند
بن حال: گردان
دیکشنری
manage, recycle, roll, set, turn, twirl, whirl, wind
-
جستوجوی دقیق
-
گرداندن
لغتنامه دهخدا
گرداندن . [ گ َ دَ ] (مص ) تغییر دادن . عوض کردن . دگرگون کردن : وین که بگرداند هزمان همی بلبل نونو بشگفتی نواش . ناصرخسرو.بدان کاین مال ما و حال این چرخ نگرداندجز آنکش چرخ چاکر. ناصرخسرو.سیمرغ گفت : به خدا ایمان آرم ، اما آنچه بنده تواند کرد و قضا ب...
-
گرداندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهگردشدرآوردن، پردادن، چرخاندن، حرکتدادن ۲. برگردانیدن، تحریف کردن، تغییردادن، دگرگون ساختن، منحرف کردن
-
گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: gartānitan] ‹گردانیدن› gardāndan ۱. گردش دادن.۲. چرخانیدن.۳. چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن.۴. [مجاز] تغییر دادن.
-
گرداندن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ) (مص م .) 1 - تغییر دادن ، دگرگون کردن ، چرخاندن . 2 - به گردش درآوردن و تعارف کردن . 3 - تغییر جهت دادن ، برگرداندن . 4 - اداره کردن .
-
گرداندن
دیکشنری فارسی به عربی
ادر , اشتغل , الو , دور , عجلة , عملية
-
واژههای مشابه
-
کند گرداندن
لغتنامه دهخدا
کند گرداندن . [ ک ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) از اثر انداختن . کم اثر و ضعیف گردانیدن . اکلال . (منتهی الارب ) : و گاه باشد که با این همه لعوق چیزی که حس را کند گرداند و بی آگاهی افزاید... چون پوست خشخاش و تخم بنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
گرداندن لباس
لغتنامه دهخدا
گرداندن لباس . [ گ َ دَ ن ِ ل ِ ] (مص مرکب ) عوض کردن آن . تغییر دادن آن .
-
نگون گرداندن
لغتنامه دهخدا
نگون گرداندن . [ ن ِ گ َ دَ] (مص مرکب ) سرنگون کردن و فروانداختن : قوم فرعون همه رادر بن دریا راندوآنگهی غرق کندشان و نگون گرداند.منوچهری .
-
والی گرداندن
لغتنامه دهخدا
والی گرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) حاکم کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : یک چندی او را در جهان والی گردانید اکنون او را وزارت میدهد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری از فرهنگ فارسی معین ).
-
ولی گرداندن
لغتنامه دهخدا
ولی گرداندن . [ وَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ولی گردانیدن . ولی کردن . || ولی عهد کردن . جانشین ساختن : چون الب ارسلان ... کشته شد... پیش از واقعه ملکشاه را برگزیده بود و ولی و وصی خود گردانیده . (سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 29 از فرهنگ فارسی معین ).
-
رخت گرداندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ دَ) (مص ل .) جابه جا شدن ، نقلِ مکان کردن .
-
روی گرداندن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ) (مص ل .) پشت کردن ، دوری کردن .
-
تازه گرداندن
لغتنامه دهخدا
تازه گرداندن . [ زَ / زِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تازه گردانیدن . تازه کردن . تجدید کردن . احیا کردن . پس از منسوخ بودن از نو معمول داشتن : بکفرش زاول ایمان آرد آنگه چو ایمان گفتی ، ایمان تازه گردان . خاقانی . || خرم کردن . باصفا کردن : و گروهی گفته اند ک...
-
دژم گرداندن
لغتنامه دهخدا
دژم گرداندن . [ دُ ژَ / دِژَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دژم کردن . اندوهگین کردن . اندوهناک ساختن . || خشمگین کردن : مگردان به ما بر دژم روزگارچو آمد درخت بزرگی به بار. فردوسی .و رجوع به دژم کردن شود.