کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردان
/gardān/
معنی
گردنده؛ در حال گردیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دوار، سیار، گردنده
۲. جاری، روان، سیال
۳. متحول، متغیر، منقلب ≠ ثابت
فعل
بن گذشته: گرداند
بن حال: گردان
دیکشنری
moving, ranger, rangy, spinner, squadron
-
جستوجوی دقیق
-
گردان
لغتنامه دهخدا
گردان . [ ] (اِخ ) ایستگاه میان کرج و هشتگرد، واقع در خط راه تهران به تبریز و در 85هزارگزی تهران است . رجوع به کردان شود.
-
گردان
لغتنامه دهخدا
گردان . [ گ َ ] (اِ) نوعی از کباب است و آن چنان باشد که گوشت مرغ یا گوسفند را در آب بجوشانند و بعد از آن آن را پر از داروهای گرم کرده به سیخ کشند و کباب کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : شود سنانش چون بابزن در آتش حرب بجای مرغ مبارز شده براو گر...
-
گردان
لغتنامه دهخدا
گردان . [ گ َ ] (نف ) گردنده . چرخنده . دوار. متحرک به حرکت دوری : آئین جهان چونین تا گردون گردان شدمرده نشود زنده و زنده به ستودان شد. رودکی .ای منظره ٔ کاخ برآورده به خورشیدتا گنبد گردان بکشیده سر ایوان . دقیقی .کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین می گرد...
-
گردان
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوار، سیار، گردنده ۲. جاری، روان، سیال ۳. متحول، متغیر، منقلب ≠ ثابت
-
battalion
گردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] یگانی راهکنشی که از یک ستاد فرماندهی و دو یا چند گروهان یا گروهان آتشبار و واحدهای کوچکتر تشکیل میشود
-
گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردا› gardān گردنده؛ در حال گردیدن.
-
گردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) gordān سه گروهان؛ یکسوم عدۀ هنگ.
-
گردان
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) 1 - پهلوانان . 2 - یک سوم هَنگ ، سه گروهان .
-
گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ)(ص فا.)1 - چرخنده ، دوار،متحرک . 2 - متغیر، متحول .
-
گردان
دیکشنری فارسی به عربی
کتيبة
-
گردان
واژهنامه آزاد
در ارتش استفاده می شود و که شمار سربازان آن بین 300 تا 1300 نفر می باشد و از 2 تا 6 گروهان تشکیل می شود.
-
واژههای مشابه
-
گنبد گردان
لغتنامه دهخدا
گنبد گردان . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ای منظره و کاخ برآورده به خورشیدتا گنبدگردان بکشیده سر ایوان . دقیقی .این تخت سخت و گنبد گردان سرای ماست یا خود یکی بلند و بی آسایش آسیاست . ناصرخسرو.صانع قادر دگر ز بیغرض...
-
گوه گردان
لغتنامه دهخدا
گوه گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) گوه غلطان و جعل . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). خبزدوک . سرگین گردان . گوه گردانک . سرگین گردانک . جُعَل . (منتهی الارب ). دَحروجَه . صَعرورَة. ابوسلمان . ابوهاشم . (منتهی الارب ). رجوع به گوگار و گوگردانک و جُعَل و گو...
-
گوی گردان
لغتنامه دهخدا
گوی گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) گوی گردانک . گوگردانک . سرگین گردانک . جعل . جانوری است که سرگین را گلوله کند و بغلطاند و ببرد و به عربی جعل و خنفساء گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گوگردانک و گوگار و گوگال شود.