کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردآلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گردآلود
/gard[']ālud/
معنی
آلوده به گردوغبار؛ غبارآلود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
غبارآلود، گردآلوده، گردناک، مغبر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردآلود
لغتنامه دهخدا
گردآلود. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسه ٔ عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد....
-
گردآلود
لغتنامه دهخدا
گردآلود. [ گ َ] (ن مف مرکب ) غبارآلوده . (آنندراج ). مغبر. اغبر. خاک آلوده . به خاک آلوده . گرد و خاک گرفته : چون زمین از گلیم گردآلودسایه ٔ گل بر آفتاب اندود. نظامی .قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آیدکه آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان . سعدی (بدا...
-
گردآلود
واژگان مترادف و متضاد
غبارآلود، گردآلوده، گردناک، مغبر
-
pulverulent, pulveraceous
گردآلود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخشی در گیاهان که با ذراتی شبیه به گرد پوشیده شده باشد
-
گردآلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردآلوده› gard[']ālud آلوده به گردوغبار؛ غبارآلود.
-
واژههای مشابه
-
گردآلود شدن
لغتنامه دهخدا
گردآلود شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خاک آلود شدن . به گرد آلوده گردیدن . اغبرار.(تاج المصادر بیهقی ). اشعث . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
گردآلودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gard[']āludegi گردآلود بودن.
-
گردناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gardnāk گردآلود؛ پرگردوخاک.
-
غبارآلود
واژگان مترادف و متضاد
اغبر، خاکآلود، گردآلود
-
گردناک
واژگان مترادف و متضاد
غبارآلود، گردآلود، مغبر
-
خاکآلود
واژگان مترادف و متضاد
۱. غبارآلود، گردآلود، مغبر، خاکی ۲. خاکسار
-
مغبر
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاکآلود، غبارآلود، گردآلود ۲. تیره، تار
-
غبارآلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] ‹غبارآلوده› qobār[']ālud آلودهبهغبار، آلوده به گردوخاک؛ گردآلود.