کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گربزى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گربزى
واژهنامه آزاد
واژه معنی گُربـُزی گربزی . [ گ ُ ب ِ / ب ُ ] (حامص ) عاقلی . زیرکی . دانایی . (از برهان ). بباید دانست که حکمت را دو طرف افراط و تفریط است طرف افراط گربز...
-
واژههای مشابه
-
گربزی
لغتنامه دهخدا
گربزی . [ گ ُ ب ِ / ب ُ ] (حامص ) عاقلی . زیرکی . دانایی . (از برهان ). بباید دانست که حکمت را دو طرف افراط و تفریط است طرف افراط گربزی و طرف تفریط خمود و بلاهت است . (برهان ) (جهانگیری ). علی گفت : ای ابن عم [ خطاب به عبداﷲبن عباس ] تو و معاویه هر د...
-
گربزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gorbo(e)zi ۱. زیرکی.۲. دلیری.
-
جستوجو در متن
-
طراری
لغتنامه دهخدا
طراری . [ طَرْ را ] (حامص ) عیّاری . کیسه بری . || گربزی .
-
طراری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حقهبازی کردن، حیلهگری کردن، مکاری کردن ۲. گربزی کردن، فریبکاری کردن، زیرکی کردن
-
نکری
لغتنامه دهخدا
نکری . [ن ُ را ] (ع اِمص ) شیطنت . گربزی . (یادداشت مؤلف ).
-
آهوگردانی
لغتنامه دهخدا
آهوگردانی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل آهوگردان . نخجیروالی .- آهوگردانی کردن ؛ با گربزی و با اغفال دیگران امری را رفته رفته بسوی مقصود خویش سوق کردن .
-
ناقلائی
لغتنامه دهخدا
ناقلائی . [ ق ُ ] (حامص مرکب ) زرنگی . شیطنت . بدجنسی . حقه بازی . گربزی . زیرکی . رندی . عمل و صفت ناقلا.
-
محیلی
لغتنامه دهخدا
محیلی . [ م ُ ] (حامص ) حیله بازی . حیله گری . مکاری . (ناظم الاطباء). گربزی .
-
محتالی
لغتنامه دهخدا
محتالی . [ م ُ ] (حامص ) حیله گری . مکاری . گربزی : بانگ درویشان و محتاجان نیوش تا نگیرد بانگ محتالیت گوش .مولوی .
-
پوسموروک
لغتنامه دهخدا
پوسموروک . (اِ) یا پوسمولوک . (در تداول زنان ) لاغر و گربز و مکار. کسی و غالباً زنی لاغر و باریک با صفت گربزی و حیله و مکر.
-
تخبیب
لغتنامه دهخدا
تخبیب . [ ت َ ](ع مص ) فریفتن کسی را و خیانت کردن و گربزی نمودن با وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فریفتن کسی راو خیانت کردن و افساد با وی . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). بنده ٔ کسی را تباه کردن . (آنندراج ).
-
زرنگی
لغتنامه دهخدا
زرنگی . [ زَ رَ ] (حامص ) چابکی .چالاکی در کار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || زیرکی . کاردانی . (یادداشت ایضاً). || حیله . گربزی . (یادداشت ایضاً). رجوع به زرنگ شود.