کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گراییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گراییدن
/ge(a)rāyidan/
معنی
۱. قصد و آهنگ کردن؛ یازیدن: ◻︎ به کژّی و ناراستی کم گرای / جهان از پی راستی شد به پای (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۵)، ◻︎ در همه کاری که گرایی نخست / رخنهٴ بیرون شدنش کن درست (نظامی۱: ۷۰).
۲. میل و رغبت کردن.
۳. [قدیمی] حمله بردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: گرایید
بن حال: گرا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گراییدن
لغتنامه دهخدا
گراییدن . [ گ َ / گ ِ دَ ] (مص ) (از: گرای + یدن ، پسوند مصدری ). رغبت و خواهش و میل کردن . (از برهان ). متمایل بودن و شدن : چه نیکو سخن گفت دانش فزای بدان کت نه کار است کمتر گرای . ابوشکور.به کژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد به پای . ابوشکو...
-
گراییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹گرایندن، گرایستن، گراهیدن› ge(a)rāyidan ۱. قصد و آهنگ کردن؛ یازیدن: ◻︎ به کژّی و ناراستی کم گرای / جهان از پی راستی شد به پای (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۵)، ◻︎ در همه کاری که گرایی نخست / رخنهٴ بیرون شدنش کن درست (نظامی۱: ۷۰).۲. میل و ر...
-
گراییدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دَ) 1 - (مص ل .) روی آوردن ، میل کردن . 2 - قصد کردن ، آهنگ کردن . 3 - (مص م .) سنجیدن ، آزمودن .
-
گراییدن
دیکشنری فارسی به عربی
موصل
-
واژههای مشابه
-
عنان گراییدن
لغتنامه دهخدا
عنان گراییدن . [ ع ِ گ َ / گ ِ دَ ] (مص مرکب ) عنان پیچاندن : یکی برگرایید رستم عنان به گردن برآورد رخشان سنان . فردوسی .مبارز را سر و تن پیش خسروچو بگعراید عنان خنگ یکران .عنصری .
-
جستوجو در متن
-
گراه
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گراهیدن) [قدیمی] ga(e)rāh = گراییدن
-
گراهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] ga(e)rāheš = گراییدن
-
گراهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] ga(e)rāhidan = گراییدن
-
گرایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] ge(a)rāyestan = گراییدن
-
منطفی شدن
واژگان مترادف و متضاد
خاموششدن، به خاموشی گراییدن
-
گرایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ga(e)rāyān در حال گراییدن؛ گراینده.
-
گراییدنی
لغتنامه دهخدا
گراییدنی . [ گ َ / گ ِ دَ ] (ص لیاقت ) قابل گراییدن . لایق گراییدن . رجوع بگرائیدن و گرایستن شود.
-
انحطاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enhetāt ۱. فرود آمدن.۲. پست شدن؛ به پستی گراییدن.