کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گراینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گراینده
/ge(a)rāyande/
معنی
۱. آهنگکننده.
۲. رغبتکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گراینده
لغتنامه دهخدا
گراینده . [ گ َ / گ ِ ی َ دَ / دِ ] (نف ) مایل . متمایل : فزاینده ٔ نام و تخت قبادگراینده ٔ تاج و شمشیر و داد. فردوسی .اگر مهربان باشد او بر پدربه نیکی گراینده و دادگر. فردوسی .ای گراینده سوی این تلبیس شعر من سوی تو چه کار آید. ناصرخسرو.گراینده شد هر...
-
گراینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ge(a)rāyande ۱. آهنگکننده.۲. رغبتکننده.
-
گراینده
فرهنگ فارسی معین
(گِ یَ دِ) (ص فا.) مایل ، متمایل .
-
جستوجو در متن
-
گرایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ga(e)rāyān در حال گراییدن؛ گراینده.
-
گرای
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گراییدن) ge(a)rāy ۱. = گراییدن۲. گراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اهریمنگرای، بلندگرای.
-
شکم وار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šekamvār بهقدر یک شکم؛ بهاندازۀ یک خوراک: ◻︎ چرا از پی یک شکموار نان / گراینده باید به هر سو عنان (نظامی: ۱۰۹۶).
-
عیسی گرای
لغتنامه دهخدا
عیسی گرای . [ سا گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) عیسی گراینده . گراینده به عیسی . میل کننده به عیسی . بجانب عیسی متمایل شونده : پاره کن این پرده ٔ عیسی گرای تا پر عیسیت بروید ز پای .نظامی .
-
گرایان
لغتنامه دهخدا
گرایان . [ گ َ / گ ِ ] (نف ، ق ) در حال گرائیدن . متمایل . مایل . گراینده : ز شاه سرافرازو خورشیدچهرمهست و به کامش گرایان سپهر.فردوسی .
-
شاخ گرای
لغتنامه دهخدا
شاخ گرای . [ گ َ ] (نف مرکب ) شاخ جنبان . شاخ پیچان . گراینده ٔ شاخ : همه خرطوم دار و شاخ گرای گاو و پیلی نموده در یکجای .نظامی .
-
فرهاد
لغتنامه دهخدا
فرهاد. [ف َ ] (اِخ ) نام یک پهلوان ایرانی . (ولف ). وی معاصر کیکاوس و در سفر مازندران همراه وی بود : بخواند آن زمان شاه فرهاد راگراینده ٔ گرز پولاد را.فردوسی .
-
شادی گرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] šādige(a)rāy گراینده به شادی و نشاط؛ اهل عیش و عشرت: ◻︎ بخفتند شادان دو شادیگرای / جوانمرد هزمان بجستی ز جای (فردوسی: ۵/۳۳).
-
گوشتاور
لغتنامه دهخدا
گوشتاور. [ تا وَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ گوشت . حامل اللحم . گراینده به فربهی . || پرگوشت . کثیراللحم . فربه . گوشتالو : بزرگ سر، گوشتاور و سپید که به زردی زند. (التفهیم ص 381).
-
گردندگی
لغتنامه دهخدا
گردندگی .[ گ َ دَ دَ / دِ ] (حامص ) تغییر. تحول : بتری گراینده شد گوهرش که گردندگی دور بود از برش . نظامی .درست آن شد که این گردش بکاری است در این گردندگی هم اختیاری است . نظامی .و رجوع به گردیدن و گردنده شود.
-
مایل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مائل] māyel ۱. گراینده؛ میلکننده؛ خواهان.۲. خمیده.۳. [قدیمی] خرامان؛ خرامنده: ◻︎ که من به حُسن تو ماهی ندیدهام طالع / که من به قدّ تو سروی ندیدهام مایل (سعدی۲: ۶۵۴).