کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گران کردن سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گران کردن سر
لغتنامه دهخدا
گران کردن سر. [ گ ِ ک َ دَ ن ِ س َ ] (مص مرکب ) ترشروئی کردن . خشم آوردن . عتاب کردن : خداوند خرمن زیان میکندکه بر خوشه چین سر گران میکند.سعدی .
-
واژههای مشابه
-
گچ گران
لغتنامه دهخدا
گچ گران . [ گ َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، 15000هزارگزی جنوب خاوری فهلیان ، کنار راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان است . دامنه ، گرمسیری ، مالاریائی و سکنه ٔ آن 305 تن است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، برنج ،...
-
گران آمدن
لغتنامه دهخدا
گران آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار افتادن . ناگوار آمدن . دشوار افتادن . || گران آمدن گفتاری به کسی . برخوردن به او : مهر فیروز گفت که اگر بر تو گران نیاید مرابدان مقام شما توانی برد. (تاریخ طبرستان ص 68). یکی عیب است اگر ناید گرانت که بویی...
-
گران بودن
لغتنامه دهخدا
گران بودن . [ گ ِدَ ] (مص مرکب ) آبستن بودن . حامل بودن : گران بود و اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت . فردوسی . || گران بودن بیمار کنایه از مشرف بودن بیماربر مرگ . (آنندراج ). کنایه از اشتداد بیماری که بیم مرگ در آن باشد. (مجموعه ٔ مترادفا...
-
گران آواز
لغتنامه دهخدا
گران آواز. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که آواز کلفت و بم دارد. جَهْوَری ّالصوت . درشت آواز. مراد خشونت و غلظتی است که در صوت پدید آید، طبیعی یا عرضی .
-
گران انجام
لغتنامه دهخدا
گران انجام . [ گ ِ اَ ](ص مرکب ) عبارت ذیل در سندبادنامه آمده : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند از این سبک گامی ، گران انجامی ، بادپایی . (سندبادنامه چ احمد آتش ص 56). این ترکیب در جائی دیگر دیده نشده و مصحح در حاشیه ٔ همین صفحه احتمال داده است که اصل ک...
-
گران اندام
لغتنامه دهخدا
گران اندام . [ گ ِ اَ ] (ص مرکب ) سنگین اندام . چاق . فربه . || خسته و کوفته از خواب یا اندوه .
-
گران پای
لغتنامه دهخدا
گران پای . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم عالی قدر بلندمرتبه و بعضی گویند گران سایه کنایه از ذات فیاضی که زودانتقال نکند و از جا نرود و گویند کسی که حضور او مرغوب نباشد. (آنندراج ) .
-
گران پایه
لغتنامه دهخدا
گران پایه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) گران قدر. بلندمرتبه . عالی مقام : نشسته به در بر گران پایگان به پرده درون جای پرمایگان . فردوسی .از ایشان هر آن کس که پرمایه بودبه گنج و به مردی گران پایه بود.فردوسی .
-
گران پرواز
لغتنامه دهخدا
گران پرواز. [ گ ِ پ َرْ ] (ص مرکب ) آنکه پرواز بدیر کند. (آنندراج ). دیرپرواز. دیرگذر : در این بستان سرا خود را چنان صائب سبک کردم که رنگ چهره ٔ گل را گران پرواز میدانم .صائب (ازآنندراج ).
-
گران پشت
لغتنامه دهخدا
گران پشت . [ گ ِ پ ُ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم قوی پشت و بارکش و حمال . (برهان ) (آنندراج ). کنایه از بارکش قوی پشت است . (انجمن آرا). || متکبر و خودبین و کاهل : نیاید آدمی از هر گران پشت نباشد اسب پالانی هنرور.؟ (از شعوری ج 2 ص 308).
-
گران تمکین
لغتنامه دهخدا
گران تمکین . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد : برس به داد من ای ساقی گران تمکین که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.؟ (از آنندراج ).
-
گران تن
لغتنامه دهخدا
گران تن . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به گران جسم شود.
-
گران جسم
لغتنامه دهخدا
گران جسم . [ گ ِ ج ِ ] (ص مرکب ) گران تن . وزین . سنگین . عظیم الجثه . || کسی که گرانی در جسم او پدید آید بر اثر بیماری .