کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گران رکابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گران کیسه
لغتنامه دهخدا
گران کیسه . [ گ ِ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) کنایه از ممسک و بخیل . (آنندراج ).
-
گران گاز
لغتنامه دهخدا
گران گاز. [ گ ِ ] (ص مرکب ) سخت گران فروش . دندان گرد. رجوع به گران فروش شود. || کسی که دندانهای درشت دارد.
-
گران گازی
لغتنامه دهخدا
گران گازی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) گران فروشی . رجوع به گران گاز شود.
-
گران گرز
لغتنامه دهخدا
گران گرز. [ گ ِ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گرز گران دارد. دارنده ٔ گرز سنگین : گرفتش سنان وکمان و کمندگران گرز را پهلو دیوبند.فردوسی .
-
گران گوش
لغتنامه دهخدا
گران گوش . [ گ ِ ] (ص مرکب ) مردمی را گویند که گوش ایشان سنگین باشد، یعنی دیر بشنود و کر را نیز گویند چه گران گوشی به معنی کری آمده است . (برهان ). کر. اطروش . موقور. (مهذب الاسماء) : گران گوشی به قزوینی گفت : شنیدم زن کرده ای . گفت : سبحان اﷲ تو که ...
-
گران گوشی
لغتنامه دهخدا
گران گوشی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) کری . سنگین گوشی : بد مشنو وقت گران گوشی است زشت مگو نوبت خاموشی است . نظامی .رجوع به گران گوش شود.
-
گران گیر
لغتنامه دهخدا
گران گیر.[ گ ِ ] (نف مرکب ) کنایه از دیرگیر و سخت گیر. || آنکه در کارها صبر و ثبات ورزد. (آنندراج ).
-
گران مغز
لغتنامه دهخدا
گران مغز. [ گ ِ م َ ] (ص مرکب ) گران سر. (آنندراج ).
-
گران نظر
لغتنامه دهخدا
گران نظر. [ گ ِ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه از روی ناز و تبختراز گوشه ٔ چشم به مردم می نگریسته باشد. (آنندراج ).
-
گران نعل
لغتنامه دهخدا
گران نعل . [ گ ِ ن َ ] (ص مرکب ) دارای نعل سنگین . چهارپائی که نعل بزرگ دارد. || بزرگ سم . پهن سم و آن از محسنات اسب است : قوی پشت و گران نعل و سبک خیزبه دیدن تیزبین و در شدن تیز.نظامی .
-
گران نورد
لغتنامه دهخدا
گران نورد. [ گ ِ ن َ وَ ] (نف مرکب ) آهسته و بسیار رو : سایه که نقیضه ساز مرد است در طنزگری گران نورد است .نظامی .
-
کوزه گران
لغتنامه دهخدا
کوزه گران . [ زِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 329 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کوزه گران
لغتنامه دهخدا
کوزه گران . [ زِ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کوزه گران
لغتنامه دهخدا
کوزه گران . [ زِگ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز که در شهرستان ارومیه و در 2500گزی جنوب خاوری نقده واقع است و 276 تن سکنه دارد. آب آن از رود کدار و چشمه و محصول آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات است . شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی ...
-
expensive rate
نرخ گران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] قیمتی بالاتر از قیمت معمول