کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گران دخل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گران تمکین
لغتنامه دهخدا
گران تمکین . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد : برس به داد من ای ساقی گران تمکین که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.؟ (از آنندراج ).
-
گران تن
لغتنامه دهخدا
گران تن . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به گران جسم شود.
-
گران جسم
لغتنامه دهخدا
گران جسم . [ گ ِ ج ِ ] (ص مرکب ) گران تن . وزین . سنگین . عظیم الجثه . || کسی که گرانی در جسم او پدید آید بر اثر بیماری .
-
گران جنبش
لغتنامه دهخدا
گران جنبش . [ گ ِ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) سخت حرکت . آنکه دیر بجنبد. || دیرپرنده . دیرپرواز. پرنده ای که به کندی بپرد : شبی تیره چو کوهی زاغ بر سرگران جنبش چو زاغی کوه بر پر.نظامی .
-
گران چشم
لغتنامه دهخدا
گران چشم . [ گ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بزرگ چشم . (منتهی الارب ). علی (بن ابیطالب ) مردی بود معتدل قامت ضخم شکم سخت عظیم ، سپید، سر و ریش بزرگ داشت چنانکه همه ٔ سینه بپوشانیدی و گران چشم بود، اما نیکوروی بود و با هیئت و موی بسیار بود بر سینه ٔ وی . (...
-
گران خاطر
لغتنامه دهخدا
گران خاطر. [ گ ِ طِ ] (ص مرکب ) آزرده دل و رنجیده خاطر. (آنندراج ).
-
گران خدیه
لغتنامه دهخدا
گران خدیه . [ گ ِ خ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ) یکی از عناصر چهارگانه است . (ناظم الاطباء). این ترکیب برساخته ٔ دساتیر است .
-
گران خراج
لغتنامه دهخدا
گران خراج . [ گ ِ خ َ ] (ص مرکب ) بسیارمالیات . آنچه خراج آن سنگین بود. آنچه مالیات آن بسیار باشد: زمینی گران خراج .
-
گران خرید
لغتنامه دهخدا
گران خرید. [ گ ِ خ َ ] (ص مرکب ) مقابل ارزان خرید. آنچه به بهای بسیار خریده شود.
-
گران خسب
لغتنامه دهخدا
گران خسب . [ گ ِ خ ُ ] (نف مرکب ) دیر بخواب رو. دیررونده به خواب : صبح گران خسب سبک خیز شددشنه به دست از پی خونریز شد.نظامی .
-
گران خواب
لغتنامه دهخدا
گران خواب . [ گ ِ خوا / خا ] (ص مرکب ) کنایه از مردمی است که دیر به خواب رود و دیر هم بیدار گردد. (برهان ) (انجمن آرا). آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد. (آنندراج ) : امروز منم روز فرورفته و شب خیزسرگشته از این بخت سبک پای گران خواب . خاقانی .چ...
-
گران خوابی
لغتنامه دهخدا
گران خوابی . [ گ ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) گران خواب بودن . دیر بیدار شدن . سنگین خوابی : صداع بلغمی هفت نوع است : یکی گرانی سر و چشم . دوم کسلانی و دیرکاری . سیم خفتن و گران خوابی ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
گران خوار
لغتنامه دهخدا
گران خوار.[ گ ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردم خورنده و بسیارخوارو شکم پرست . (برهان ). پرخور. سخت پرخور : آن سبک روح همچو روح برفت وین گران خوار همچو ریگ بماند.(لباب الالباب جزء اول ص 180).
-
گران خواری
لغتنامه دهخدا
گران خواری . [ گ ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) پرخواری . (آنندراج ). بسیارنوشی : همچو خمار است درد توکه نگرددجز به گران خواری شراب شکسته .سیف اسفرنگ (از آنندراج ).
-
گران خوی
لغتنامه دهخدا
گران خوی . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مخالف و ناساز و بر این قیاس گران بودن خوی : از بس که تو را خوی به عشاق گران است بیقدر متاع سر بازار تو جان است .شیخ العارفین (از آنندراج ).