کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرانوَردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
rheopexy/ rheopecty
گرانوَردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] خاصیتی در آن دسته از سیالات که درطی زمان و در تنش ثابت گرانروتر میشوند
-
واژههای مشابه
-
وردی
لغتنامه دهخدا
وردی . [ وَ ] (ص نسبی ) آنچه به رنگ گل بوده باشد. منسوب به گل سرخ . (ناظم الاطباء). گلگون . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح منجمین ) ذوذوابه که به شکل ورد یعنی گل یا سوری ظاهر شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). || قسمی مروارید. (الجماهر بیرونی ). نوعی از یاقو...
-
وردي
دیکشنری عربی به فارسی
پرگل , پرزينت
-
وردي
دیکشنری عربی به فارسی
رنگ صورتي , سوراخ سوراخ کردن يا بريدن , گلگون , سرخ , لعل فام , خوشبو , گل پاشيده , گلي کردن
-
گران
لغتنامه دهخدا
گران . [ گ ِ ] (اِخ ) اولیس . ژنرال آمریکایی متولد در من پلیزنت . وی در جنگ سسسیون ضد آمریکائیان جنوبی به فتوحاتی نائل آمد. وی از سال 1868 تا 1876 م . رئیس جمهوری آمریکا بود.
-
گران
لغتنامه دهخدا
گران . [ گ ِ ] (اِخ ) یکی از دهکده های توابع کجور است . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 28، 30، 109).
-
گران
لغتنامه دهخدا
گران . [ گ ِ ] (ص ) پهلوی گران (سنگین و ثقیل ) از اوستا گئورو از گرو ، پارسی باستان گرانه (؟) ، کردی گران (ثقیل ، گران ، سخت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخت . وزین . غالی . غالیه . ثقیل و سنگین که در مقابل خفیف و سبک است : عجب آید زتو مرا که ...
-
گران
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثقیل، سنگین، وزین ۲. پرقیمت، قیمتی، گرانبها ۳. سخت، شدید ۴. بزرگ، سترگ، عظیم ۵. انبوه، بسیار، زیاد، فراوان ۶. دشوار، صعب، مشکل ۷. تحملناپذیر، زننده، غیرقابلتحمل، ناگوار ≠ ارزان، سبک، نازل
-
گران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: garān] gerān ۱. [مقابلِ سبک] سنگین.۲. [مقابلِ ارزان] پربها.۳. [مجاز] ناپسند؛ ناگوار.۴. [مجاز] عمیق؛ سنگین: ◻︎ آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد / خواب در وقت سحرگاه گران میگردد (صائب: ۸۶۷).۵. [قدیمی، مجاز] مشکل؛ دشوار.۶. [قدیمی، مجاز] سخ...
-
گران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gorān دستۀ جو یا گندم دروکرده.
-
گران
فرهنگ فارسی معین
سنگی ( ~ . سَ) (حامص .) سنگینی ، وقار.
-
گران
فرهنگ فارسی معین
شدن ( ~ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - سنگین شدن ، وزین شدن . 2 - بالا رفتن نرخ .
-
گران
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ په . ] (ص .) 1 - سنگین ، ثقیل . 2 - پربها. 3 - بسیار، بی شمار. 4 - سنگینی ، سنگینی غم . 5 - ناگوار، ناپسند. 6 - طاقت فرسا، مشکل . 7 - عظیم ، بزرگ . 8 - مؤثر، کاری .
-
گران
دیکشنری فارسی به عربی
تحريمي , ثقيل , غالي