کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرامی قدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مجید
فرهنگ نامها
(تلفظ: majid) (عربی) دارای قدر و مرتبهی عالی ، گرامی ؛ از نامها و صفات خداوند.
-
value
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارزش، مقدار، ارج، بها، قدر، قیمت، فرجه، سنجیدن، قیمت کردن، قدردانی کردن، گرامی داشتن
-
ارجمند
فرهنگ نامها
(تلفظ: arjmand) گرامی و عزیز ؛ دارای قدر و منزلت ، محترم ، بزرگوار ، شریف ؛ قیمتی ، گرانبها ؛ مهم ، بااهمیت ، عالی ؛ (در قدیم ) لایق ، شایسته ، سزاوار ، درخور ، مورد قبول ؛ (در قدیم ) همراه با شکوه و جلال .
-
فخم
لغتنامه دهخدا
فخم . [ ف َ ] (ع ص ) مرد بزرگ قدر و گرامی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منطق فخم ؛ سخن درست استوار. خلاف رکیک . (منتهی الارب ). جزل . (اقرب الموارد).
-
ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: aržomand] 'arj[o]mand ۱. باارزش؛ گرانبها.۲. صاحب قدر و قیمت؛ عزیز؛ گرامی؛ بزرگوار: ◻︎ ببینیم تا این سپهر بلند / که را خوار دارد که را ارجمند (فردوسی: ۴/۲۰۰).۳. مهم؛ شاخص؛ عالی.۴. [قدیمی] لایق؛ درخور.
-
عیده
لغتنامه دهخدا
عیده . [ ع َ دَه ْ ] (ع اِمص ) بدخوئی و کبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سؤخلق . (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد گرامی قدر درشت . و بدخوی از مردم و شتر و جز آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدخلق از شتر و غیر آن ، و یا مرد عزیزالنفس و جاف...
-
پربها
لغتنامه دهخدا
پربها. [ پ ُ ب َ ](ص مرکب ) گران قیمت . که قیمت بسیار دارد. پُرارزش . ثمین . پرقیمت . گرانمایه . قیمتی . گران . بهاگیر. گران بها. گران سنگ . بهاوَر. نفیس . مقابل کم بها : پشیمان تر آنکس که خود برنداشت از آن گوهر پربها سر بگاشت . فردوسی (شاهنامه ج 4 ص...
-
مجید
لغتنامه دهخدا
مجید. [ م َ ] (ع ص ) شریف و بزرگوار و گرامی قدر و عالی مرتبت و بلندپایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگوار و گرامی . (غیاث ). ج ، امجاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ذوالعرش المجید. (قرآن 15/85).این پرده گر نه عرش ...
-
کاظم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
کاظم اصفهانی . [ ظِ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) (میرزا...) ولد حاجی میرزا علی از اهالی اصفهان و از معتبرین تجار است . حقاکه مشارالیه تاجر کالای قابلی است و بنکدار اهلیت و آدمیت است . از خوبیهای ذات و پاکیزگی صفات توفیق ترک دنیا یافته مدتی است که در مشهد مقدس...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مرزوق . شمس الدین محمدبن احمد. یکی از علمای مغرب . مولد او به سال 711 هَ . ق . بتلمسان و وفات وی به سال 781 هَ . ق . در اسکندریه . اونزد سلاطین بنی مرین خاصه ابوالحسن و پسران او ابوعنان ابوسالم صاحب قدر و منزل...
-
آلتن
لغتنامه دهخدا
آلتن . [ ت ِ ] (اِخ ) نامی است که ترکان بکشاورزی ایرانی موسوم به یحیی متولد بسال 1120 هَ .ق . داده اند. در یکی از جنگهای ایران با عثمانیان ، ترکان یحیی را به اسارت به آسیای صغیر برده و چون بردگان بفروختند. او پس از چندی از جور ترکان به مارسی گریخت .د...
-
اعزاز
لغتنامه دهخدا
اعزاز. [ اِ ] (ع مص ) عزیز کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (مؤید الفضلاء) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). ارجمند کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عزت دادن . (غیاث اللغات ). گرامی داشتن . (آنندراج ). || قوی کردن . (مؤید الفضلاء) ...
-
والا
لغتنامه دهخدا
والا. (ص ) بلند. (لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) (صحاح الفرس ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از بهار عجم ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). مرتفع. (حاشیه ٔ برهان قاطع). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج ).رفیع. (ناظم الاطباء). افراشته . بارفعت : چو ه...
-
ابوزیان
لغتنامه دهخدا
ابوزیان . [ اَ زَی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن ابی عبدالرحمن مرینی . او ازاحفاد ابوالحسن مرینی و شانزدهمین از امرای بنومرین و ملقب به المتوکل علی اﷲ است . آنگاه که عم او ابوسالم به کشتن مردان خاندان ملک آغازید ابوالحسن به دربار امیر غرناطه پناهید لکن دسائس ...
-
بزرگوار
لغتنامه دهخدا
بزرگوار. [ ب ُ زُرْگ ْ ] (ص مرکب ) کبیر و عظیم . شریف . فاضل . باشکوه . توانا. نجیب . مشهور. علی . جبار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (مجمل اللغة). متکبر. عالی . متعالی . کبیر. (السامی ). ماجد. مجید. (ربنجنی ). کریم . (محمودبن عمر). نبیه . (زمخ...