کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرافیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گرافیک
/gerāfik/
معنی
هنر ترسیم و نمایش چیزی بهوسیلۀ نوشته یا نقش که در تهیۀ پوسترهای تبلیغاتی، جلد کتابها و مانند آن کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
graphic
-
جستوجوی دقیق
-
گرافیک
لغتنامه دهخدا
گرافیک . [ گ ِ ] (فرانسوی ، اِ) نمودار خطوطی که نماینده ٔ صور و اعمال است .
-
گرافیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: graphique] gerāfik هنر ترسیم و نمایش چیزی بهوسیلۀ نوشته یا نقش که در تهیۀ پوسترهای تبلیغاتی، جلد کتابها و مانند آن کاربرد دارد.
-
گرافیک
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - هنر ترسیم خط و نوشته و پدید آوردن نقش های تصویری بر یک سطح برای القای پیامی معین ، هنر ترسیمی ارتباط تصویری . 2 - نمودار.
-
گرافیک
دیکشنری فارسی به عربی
رسم بياني
-
واژههای مشابه
-
اینفو گرافیک
واژهنامه آزاد
اینفوگِرافیک:توضیح دادن مطالب و اطلاعات به مخاطب از طریق نمایش تصاویر ، نمودار ،جدول و به طور کلی هر ابزار بصری به جای استفاده از متون طولانی و خسته کننده و شاید کمتر تاثیر گذار . در فارسی از معادل" داده نمایی" هم استفاده می شود .
-
با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رسم بياني
-
جستوجو در متن
-
engraphic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک
-
graphometrical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک
-
graphy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک
-
graff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک
-
graphiology
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک
-
engraphically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک
-
graphicly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرافیک