کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گراش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گراش
معنی
(گَ) 1 - (اِ.) خراش . 2 - (ص .) پریشان ، پراکنده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گراش
لغتنامه دهخدا
گراش . [ گ َ ] (اِخ ) سه فرسخی مغربی شهر لار است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 291).
-
گراش
لغتنامه دهخدا
گراش . [ گ ِ ] (اِخ ) قصبه ای است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 22هزارگزی باختر لار و کنار راه فرعی لاربه خنج . از نقاط گرمسیری و مالاریائی است . دارای 832تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
گراش
لغتنامه دهخدا
گراش .[ گ َ ] (اِ) خراش . || (ص ) پراکنده و پریشان . (برهان ) (آنندراج ).
-
گراش
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (اِ.) خراش . 2 - (ص .) پریشان ، پراکنده .
-
جستوجو در متن
-
گرخ
واژهنامه آزاد
(اچمی، گراش) گریه.
-
کراش
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) پریشانی ، آشفتگی . گراش و خراش و غراش نیز گویند.
-
گراشیدن
لغتنامه دهخدا
گراشیدن . [گ َ دَ ] (مص ) خراشیدن . || پریشان شدن و پریشان کردن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گراش شود.
-
اچمی
واژهنامه آزاد
اَچُمی از گویش های به جامانده از زبان فارسی پهلوی، مربوط به دورۀ ساسانیان و پیش از آن، و یکی از هفت ریشۀ اصلی زبان فارسی کنونی است. بیشتر ساکنان جنوبی استان فارس و غرب هرمزگان شامل شهرستان های بستک، اوز، گراش، خنج، جناح، روستای بلغان، قسمت هایی از بن...
-
شاهرخ خان
لغتنامه دهخدا
شاهرخ خان . [ رُ ] (اِخ ) پسر اسماعیل خان از نبیره های ولیخان افشار که در زمان سلطنت شاه عباس اول حکومت کرمان را داشت . چون در بلوک زرند و کونبان مزارع متعدد احداث کرده بود از آن زمان خلفاً عن خلف در آن بلوک متوطن بود. چون خبر قتل نادرشاه به کرمان رس...