کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرازه کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرازه کشیدن
لغتنامه دهخدا
گرازه کشیدن . [ گ ُ زَ / زِ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب ) زبانه کشیدن . واَرزَدَن . شعله ور شدن .
-
جستوجو در متن
-
وار زدن
لغتنامه دهخدا
وار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (... آتش ) زبانه کشیدن آتش . لهیب زبانه زدن آتش و جز آن . گرازه کشیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
گر زدن
لغتنامه دهخدا
گر زدن . [ گ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) الو گرفتن . مشتعل شدن . گرازه کشیدن . گره زدن (در تداول مردم قزوین ).
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ / ل َ هََ ] (ع مص ) لهیب . لهبان . لهاب . زبانه زدن آتش بی دود. (منتهی الارب ). گرازه کشیدن آتش (در تداول مردم قزوین ).
-
شعله ور
لغتنامه دهخدا
شعله ور. [ ش ُ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ) شعله خیز. (ناظم الاطباء). آنچه زبانه زند. چیزی که آتش در آن درگرفته باشد. شعله زن . مشتعل . (فرهنگ فارسی معین ). ملتهب . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شعله خیز شود.- شعله ور شدن ؛ زبانه کشیدن . گر زدن . مشتعل شد...
-
بالا گرفتن
لغتنامه دهخدا
بالا گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بلند کردن . بر روی دست گرفتن . (ناظم الاطباء). بر بردن . || برداشتن . (آنندراج ). بیکسو زدن . برگرفتن . بالا زدن : بخت بد رفته بخواب آه سبک سیر کجاست که نقاب از گل رخسار تو بالا گیرد. مخلص کاشی (از آنندراج ). ||...
-
افسر
لغتنامه دهخدا
افسر. [ اَ س َ ] (اِ) تاج و کلاه پادشاهان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). تاجی از ابریشم مکلل با جواهر. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). تاج . (دهار) (مجمعالفرس اسدی ) (مؤید الفضلاء) (ازمنتهی الارب ) (شرفنامه ٔ منیری ). تاج پادشاهان ...