کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذشتهنما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
flashback
گذشتهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نما یا صحنهای که نشاندهندۀ رویدادی است که در گذشتۀ روایت فیلم اتفاق افتاده است
-
واژههای مشابه
-
گذشته
لغتنامه دهخدا
گذشته . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) ماضی . ماضیه . پیشین . بشده . رفته . وقتی که برفته . زمانی پیش از حال . مقابل آینده . استقبال . آتیه : سالِفَه ؛ ایام گذشته . بارِجَه ؛ شب گذشته . (منتهی الارب ) (دهار) : یکی حال از گذشته دی دگر از مانده ٔ فر...
-
گذشته
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیش، دیرین، دیرینه، سابق، قبل، قبل، قدیم، ماسبق، ماسلف، ماضی، متقدم ۲. سپری، منقضی
-
گذشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gozašte ۱. رفته.۲. سرآمده.۳. [قدیمی، مجاز] مرده.
-
گذشته
فرهنگ فارسی معین
(گُ ذَ تِ) (ص مف .) رفته ، سرآمده .
-
گذشته
دیکشنری فارسی به عربی
ظهر , قديم , ماضي , متاخرا
-
نما
لغتنامه دهخدا
نما. [ ن َ ] (از ع ، اِمص ) نمو. بالیدگی . (ناظم الاطباء). افزایش . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رشد. بالش . بالندگی . گوالش . گوالیدگی . (یادداشت مؤلف ) : آنکه همی گندم سازد ز خاک آن نه خدای است که روح نماست . ناصرخسرو.سپهر و عنصر و روح نما راخدا...
-
نما
لغتنامه دهخدا
نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ) صورت ظاهر. (فرهنگ فارسی معین ). آنچه در معرض دید و برابر چشم است : بسی فربه نماید آنکه داردنمای فربهی از نوع آماس . سنائی .سرمه ٔ بیننده چو نرگس نماش سوسن افعی چو زمرد گیاش . نظامی . || نشان .نمودار. مظهر : چون فضل ربیعی...
-
نما
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظاهر، نمود ۲. شاخص ۳. جبهه، منظره ۴. رویش، نمو ۵. توان، قوه
-
نما
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ) (اِ.) 1 - قسمت خارجی ساختمان . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی «نماینده » (که می نمایاند) می آید: «رونما»، «قبله نما»، «بدن نما». 3 - صورت ظاهری .
-
نما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمایه› na(e,o)mā ۱. صورت و ظاهر چیزی.۲. قسمت خارجی ساختمان.۳. (بن مضارعِ نمودن و نمادن و نماییدن) = نمودن۴. نماینده؛ نشاندهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جهاننما، راهنما.۵. نشاندادهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انگشتنما.۶. شکل؛ ظاهر (در ترکی...
-
نما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نماء] namā ۱. افزون شدن؛ افزایش یافتن.۲. [قدیمی] بلند شدن.
-
نما
دیکشنری فارسی به عربی
داعية , دليل , سطح , شکل , مواجهة , هواء , وجه
-
گذشته شدن
لغتنامه دهخدا
گذشته شدن . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن . فوت کردن . وفات یافتن . درگذشتن : تا قرار گرفت بر آنکه عهدی پیوستند میان ما و برادر که چون پدر گذشته شود قصد یکدیگر نکنیم . (تاریخ بیهقی ). خواجه احمدحسن پس از حرکت رایت عالی یک هفته گذشته شد....