کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذر دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
through put
حجم گذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد وسایل نقلیه یا افرادی که با وسایل نقلیه در مدتزمان مشخص از یک یا چند نقطه میگذرند
-
capesize
دماغهگذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دستهای از کشتیها که به علت بزرگی ابعاد امکان عبور از کانال (canal) سوئز و پاناما را ندارند و ناچار از دماغۀ امید نیک عبور میکنند
-
handymax
راحتگذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فلهبری با ظرفیت حمل 35 تا 50 هزار تن و آبخور کمتر از 12 متر که میتواند به اکثر بنادر وارد شود
-
transit visa
روادید گذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مشترک حملونقل] مجوزی که برای عبور از یک کشور با محدودیت زمانی قیدشده در گذرنامه یا دفترچۀ بینالمللی خودرو به افراد داده شود
-
crossover 3
عرضگذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] معبر اتصال پیادهرو یا سوارهرو بهصورت همسطح یا غیرهمسطح از یک معبر به طرف دیگر
-
گذر افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دَ) (مص ل .) اتفاقاً عبور کردن ، از جایی به طور اتفاقی رد شدن .
-
گذر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) گذشتن ، عبور کردن .
-
مشکل گذر
لغتنامه دهخدا
مشکل گذر. [ م ُ ک ِ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) مشکل گذار. راهی که عبور از آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء).
-
بی گذر
لغتنامه دهخدا
بی گذر. [ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گذر) بی مجرایی که از آن بگذرد. بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد. || بی گذار. بی گدار : دارد بجود و مردمی آن عالم سخامانند بحر بی گذر و بی کنار دل . سوزنی .رجوع به گذر شود.
-
transit 1, turnaround stop enroute, turnaround time, turnaround
انتظار گذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] 1. مدتزمان انتظار مسافر بر روی زمین از هنگام رسیدن پرواز نخست تا سوار شدن به پرواز دیگر 2. مدتزمانی که هواگَرد، بهویژه هواگَرد حملونقل تجاری، در بین دو پرواز بر روی زمین میماند
-
زود گذر
دیکشنری فارسی به عربی
اسطول , خاطف , عابر , عرضة للتلف
-
سر گذر
لهجه و گویش تهرانی
محل تاقدار تلاقی دو یا سه کوچه
-
زیرِ گُذر
لهجه و گویش تهرانی
پاتوق لاتها
-
گذر تقی خان
لغتنامه دهخدا
گذر تقی خان . [ گ ُ ذَ رِ ت َ ] (اِخ ) محله ای است در طهران ، در جنوب خیابان سپه و شمال سنگلج .
-
saturation headway
فاصلۀ گذر اشباع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] متوسط فاصلۀ گذر وسایل نقلیه در صفی اشباع و درحالحرکت در یک تقاطع چراغدار