کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گذران
/gozarān/
معنی
۱. گذرنده؛ رونده: آب گذرا، جهان گذرا.
۲. ناپایدار.
〈 گذران کردن: (مصدر لازم)
۱. گذراندن روزگار؛ زندگانی کردن.
۲. امرار معاش کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امرار، عیش، معاش، نفقه
۲. سپریشونده، فانی، گذرا
فعل
بن گذشته: گذراند
بن حال: گذران
دیکشنری
livelihood, subsistence, sustenance
-
جستوجوی دقیق
-
گذران
لغتنامه دهخدا
گذران . [ گ ُ ذَ ] (نف ) گذرنده . (آنندراج ). در حال گذشتن . فانی . غیرباقی . گردنده . سپری شونده : دینار دهد نام نکو بازستاندداند که علی حال زمانه گذران است . منوچهری .ای شاه تویی شاه جهان گذران راایزد بتو داده ست زمین را و زمان را. منوچهری .برخیز و...
-
گذران
واژگان مترادف و متضاد
۱. امرار، عیش، معاش، نفقه ۲. سپریشونده، فانی، گذرا
-
گذران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گذرا› gozarān ۱. گذرنده؛ رونده: آب گذرا، جهان گذرا.۲. ناپایدار.〈 گذران کردن: (مصدر لازم)۱. گذراندن روزگار؛ زندگانی کردن.۲. امرار معاش کردن.
-
واژههای مشابه
-
گذران کردن
لغتنامه دهخدا
گذران کردن . [گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . روز را بسر آوردن . زندگی را طی کردن : با مواجب کمی گذران میکند.
-
جهان گذران
لغتنامه دهخدا
جهان گذران . [ ج َ ن ِ گ ُ ذَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهان گذرنده . (آنندراج ). دنیا : بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس .حافظ.
-
خوش گذران
لغتنامه دهخدا
خوش گذران . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ ] (نف مرکب ) عیاش . تن پرور.
-
خوش گذران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošgozarān ویژگی کسی که زندگی را به خوشی و آسودگی میگذراند؛ عیاش.
-
گذران کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجرة
-
خوش گذران
دیکشنری فارسی به عربی
بشوش , فاخر
-
گذران کردن
لهجه و گویش تهرانی
زندگی کردن ،سپری کردن
-
جستوجو در متن
-
امرار معاش
فرهنگ واژههای سره
گذران زندگ
-
اعاشه
واژگان مترادف و متضاد
ارتزاق، گذران، معاش، معیشت
-
جریان
فرهنگ واژههای سره
روایی، روند، گذران، گردش