کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذارنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گذارنده
/gozārande/
معنی
کسی که چیزی را در جایی بگذارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
layer
-
جستوجوی دقیق
-
گذارنده
لغتنامه دهخدا
گذارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه از چیزی و جایی درگذرد. عبورکننده : یکی جادوی بود نامش سنوه گذارنده راه و نهفته پژوه . دقیقی . || سوراخ کننده . شکافنده : به نیزه گذارنده ٔ کوه آهن به حمله رباینده ٔ باد صرصر.فرخی .
-
گذارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gozārande کسی که چیزی را در جایی بگذارد.
-
واژههای مشابه
-
گذارنده شدن
لغتنامه دهخدا
گذارنده شدن . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (مص مرکب ) عبور کردن . رد شدن . رجوع به گذاردن شود : بیامد یکی ناوکش بر میان گذارنده شد بر سلیح کیان .دقیقی .
-
واژههای همآوا
-
گزارنده
لغتنامه دهخدا
گزارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف ) (از: گزار + نده ، پسوند اسم فاعل ). گزراننده . || اداکننده و گوینده . (برهان ) (آنندراج ). گوینده . (ناظم الاطباء). شرح دهنده . بیان کننده : گزارنده را پیش بنشاندندهمه نامه بر رودکی خواندند. فردوسی .گزارنده گفت این ...
-
گزارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gozārande اداکننده؛ بهجاآورنده.
-
جستوجو در متن
-
intermitter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گذارنده
-
نهنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) na(e)hande گذارنده.
-
مودع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (حقوق) mude' به ودیعتنهنده؛ امانتگذارنده.
-
راهن
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - گرو گذارنده . 2 - رهن گذارنده . 3 - ثابت ، دایم .
-
قانون گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] qānungozār قانونگذارنده؛ آنکه قانون وضع کند؛ مُقَنِّن.
-
مورث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) movarres کسی که میراث از خود باقی بگذارد؛ ارثگذارنده؛ ارثرساننده.
-
پی گذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] peygozār پیگذارنده؛ پایهگذار؛ بنیانگذار.