کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گده
معنی
(گَ دِ یا دَ) (اِ.) دندانة کلید، زبانة کلید.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
serration
-
جستوجوی دقیق
-
گده
لغتنامه دهخدا
گده . [ گ َ دَ / دِ ] (اِ) دندانه ٔکلید. (برهان ) (آنندراج ). زبانه ٔ کلید : گشت ایمن ساحت ملکش ز دزدان آنچنانک خانه ها ایمن شدند از زحمت درها گده . شمس فخری (از شعوری ج 2 ص 304).|| نوکر پست دهاتی ، مثل گده فراش . (فرهنگ نظام ).
-
گده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ یا دَ) (اِ.) دندانة کلید، زبانة کلید.
-
واژههای مشابه
-
گَدَه
لهجه و گویش بختیاری
gada شکم، شکمبه.
-
ریوالِ گَدَه
لهجه و گویش بختیاری
rivâl-e gada روى شکم.
-
گده گیپال
لهجه و گویش بختیاری
gada gipâl شکمبه و محتواى آن.
-
گَدِه ،گعده
لهجه و گویش تهرانی
جلسه تفریحی طلبه ها
-
گده گان بیدشک
لغتنامه دهخدا
گده گان بیدشک . [ گ َ دِ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، 60000گزی جنوب خاوری مسکون ، جنوب راه مالرو مسکون به کروک . سکنه ٔ آن 10 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
گَدَه
لهجه و گویش بختیاری
gada شکم، شکمبه.
-
جستوجو در متن
-
غده سر
لغتنامه دهخدا
غده سر. [ غ َ دَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) آی غده سر. دشنام یا نفرین است که مردم قزوین به اطفال دارای ده سال به بالاکنند: آی غده سر! و بی آی هیچوقت گفته نشود، و در ترکی آذری به این معنی گده یا آی گده به کار برند. کلمه ٔدشنام گونه ای است که پسران از 9 تا ...
-
پینگا
لغتنامه دهخدا
پینگا. [ ن ِ ] (اِخ ) نام نهری در جهت شمالی روسیه تابع رود دوینه ٔ شمالی از ایالت وولو گده سرچشمه گیرد اول بسوی شمال غربی بعد بطرف مشرق و بالاخره بجهت شمال شرقی جاری شود و به ایالت آرخانگل درآید و پس از عبور از قصبه ٔ کوچک پینگا چند نهر از طرف راست و...
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) محمودبن عثمان بن علی نقاش برسوی . از مشاهیر شعرا و ادبای عثمانی . جدش از جانب تیمور لنگ به ماوراءالنهر منتقل شد و پس از فراگرفتن صنعت نقاشی به وطن بازگشت . پسر وی عثمان پدر صاحب ترجمه به روزگار سلطان بایزید دفتردار بوده است و خ...
-
گنجفه
لغتنامه دهخدا
گنجفه . [ َگ ج َ ف َ / ف ِ ] (اِ) نام بازیی است معروف .... (آنندراج ذیل گنجیفه ). در مجله ٔ یغما مقاله ای تحت عنوان گنجفه آمده است که خلاصه ٔ آن نقل میشود: گنجفه چیست ؟ مؤلف آنندراج نویسد: «گنجیفه بالفتح ف ، نام بازیی است معروف آنرا به حذف تحتانی گن...