کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گاییدن
معنی
(دَ) (مص م .) 1 - انجام عمل جماع به وسیلة جنس نر. 2 - (عا.) کسی را به زحمت انداختن و کلافه کردن .
فرهنگ فارسی معین
فعل
بن گذشته: گایید
بن حال: گا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاییدن
لغتنامه دهخدا
گاییدن . [ دَ ] (مص ) رجوع به گائیدن شود. شعوری بیت ذیل را از ابوالمعالی شاهد آورده است : زن گرفتن سود دارد لیک ذوق دل نبودمیکند دفع وطر گاییدنش دردسر است .شعوری (ج 2 ورق 301).
-
گاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - انجام عمل جماع به وسیلة جنس نر. 2 - (عا.) کسی را به زحمت انداختن و کلافه کردن .
-
گاییدن
دیکشنری فارسی به عربی
برغي , صنع , مارس الجنس مع
-
جستوجو در متن
-
مارس الجنس مع
دیکشنری عربی به فارسی
گاييدن , سپوختن
-
گایاندن
لهجه و گویش تهرانی
به باد دادن،گاییدن
-
هکهکة
لغتنامه دهخدا
هکهکة. [هََ هََ ک َ ] (ع مص ) بسیار گاییدن . (منتهی الارب ).
-
screwed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچ، پیچاندن، پیچیدن، پیچ دادن، وصل کردن، گاییدن، خست کردن
-
screwing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچش، پیچاندن، پیچیدن، پیچ دادن، وصل کردن، گاییدن، خست کردن
-
فجاء
لغتنامه دهخدا
فجاء. [ ف َج ْءْ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (منتهی الارب ).
-
برغي
دیکشنری عربی به فارسی
پيچ خوردگي , پيچاندن , پيچيدن , پيچ دادن , وصل کردن , گاييدن , پيچ
-
screw
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچ، پیچ کردن، پیچ خوردگی، پیچاندن، پیچیدن، پیچ دادن، وصل کردن، گاییدن، خست کردن
-
زخزاخ
لغتنامه دهخدا
زخزاخ . [ زِ ] (ع مص ) گاییدن زن را. مرادف زخ بهمین معنی . (از تاج العروس ).
-
تکشح
لغتنامه دهخدا
تکشح . [ ت َ ک َش ْ ش ُ ] (ع مص ) گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
صنع
دیکشنری عربی به فارسی
ساختن , بوجود اوردن , درست کردن , تصنيف کردن , خلق کردن , باعث شدن , وادار يامجبور کردن , تاسيس کردن , گاييدن , ساختمان , ساخت , سرشت , نظير , شبيه