کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گاو فتنه
لغتنامه دهخدا
گاو فتنه . [ وِ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوادث روزگار : شیر دندان نمود و پنجه گشادخویشتن گاو فتنه کرد سقیم .(تاریخ بیهقی چ فیاض ص 381).
-
گاو فریدون
لغتنامه دهخدا
گاو فریدون . [ وِ ف ِ ] (اِخ ) گاوی بود که فریدون به هنگام کودکی شیر آن را در مازندران میخورد و در بزرگی بر آن سوار میشد و آن را برمایه و برمایون نام بود چنانکه فردوسی گفته :یکی گاو برمایه خواهد بدن جهانجوی را دایه خواهد بدن .... و بعد از سلطنت فریدو...
-
گاو فلک
لغتنامه دهخدا
گاو فلک . [ وِ ف َ ل َ ] (اِخ ) برج ثور. گاو گردون : بر هر زمی ملکت کو تخم بقا کاردگاو فلک ار خواهد در کار کشد عدلش . خاقانی .گاو فلکی چو گاو دریاگوهر بگلو دراز ثریا. نظامی .گوهر شب را بشب عنبرین گاو فلک بردز گاو زمین .نظامی .
-
گاو قربانی
لغتنامه دهخدا
گاو قربانی . [ وِ ق ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که او را قربان کنند. گاوی که آن را در راه خدا کشند : مرد قصاب از آن زرافشانی صید من شد چو گاو قربانی .نظامی .
-
گاو کار
لغتنامه دهخدا
گاو کار. [ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاوی که زمین بدان شیار کنند. (برهان ) (آنندراج ). گاوورز. ورزه گاو. (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : بکاهد تن اسب و زور سوارنماند هنر در تن گاو کار. بهرام زردشت (از آنندراج ).رجوع به گاوشود.
-
گاو گردون
لغتنامه دهخدا
گاو گردون . [ وِ گ َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است و آن برج دوم از جمله ٔ دوازده برج فلکی است . (برهان ). برج ثور که در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (آنندراج ). برج ثور که دبران باشد، در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (انجمن آ...
-
گاو گیلی
لغتنامه دهخدا
گاو گیلی .[ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی است که کوهان درشت در پشت گردن دارد و شاخهایش درازتر از شاخهای سایر گاوان باشد و این غیر از گاو میش است : چریده گاو گیلی در کنارش گهی آبش خورد گه نوبهارش .(ویس و رامین ).
-
گاو ماده
لغتنامه دهخدا
گاو ماده . [ وِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو شیرده . ماده گاو: ماریه ؛ گوساله ٔ ماده ٔ سپیدرنگ و گاو ماده با بچه ٔ سپید تابان بدن . مریه ؛ گاو ماده با بچه ٔ سپید تابان رنگ . (منتهی الارب ). زهرآء و ازهر؛ گاو ماده ٔ دشتی . قفخة؛ گاو ماده ٔ گش...
-
گاو نر
لغتنامه دهخدا
گاو نر. [ وِ ن َ ] (اِ) ورزاو. ورزو. گاو ورزه . درازدنبال . ابوذیال . ابومزاحم : ثور؛ گاو نر. قینس ؛ گاو نر. هبرقی ؛ گاو نر دشتی . لهاق ؛ گاو نر سپید. لهق ؛گاو نر سپید. لهم ؛ گاو نر کلانسال . قفر؛ گاو نر که جهت کار کشت از مادر جدا کنند او را. ثورا مر...
-
گاو وحشی
لغتنامه دهخدا
گاو وحشی . [ وِ وَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقرالوحش . رَمک . گاو کوهی . به عبری «ریم » گویند. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
-
گاو ورز
لغتنامه دهخدا
گاو ورز. [ وِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )گاو کار. گاوی که بدان زمین شیار کنند : ز گاوان ورز و ز گاوان شیرده و دو هزارش نوشت آن دبیر.فردوسی .
-
گاو ورزه
لغتنامه دهخدا
گاو ورزه . [ وِ وَ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاو ورز. گاو کار.گاوی که بدان زمین شیار کنند. (برهان ) (آنندراج ).
-
گاو افشار
لغتنامه دهخدا
گاوافشار. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در 18 هزارگزی جنوب مهریز و 16 هزارگزی باختر جاده ٔ یزدبانار. کوهستانی ،معتدل ، دارای 849 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن نساجی ا...
-
Bos grunniens
گاو تبتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان با شاخهای سیاه و منحنی و طویل که موهای پشت آنها کوتاه ولی موهای پهلوها بلند و مانند شنلِ چیندار آویزان است متـ . غژگاو
-
Bos sauveli
گاو کامبوجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان با جثۀ درشت و پاهای بلند و پشت برآمده و قوزدار که رنگ آنها قهوهای تیرۀ یا سیاه است