کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاوساله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاوساله
لغتنامه دهخدا
گاوساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گوساله . بچه ٔ گاو:غراء. فرقد، گاوساله و یا گاوساله ٔ دشتی . فرقود؛ گاوساله دشتی . هلام ؛ طعامی است که از گوشت و پوست گاوساله ترتیب دهند. (منتهی الارب ). رجوع به گوساله شود.
-
جستوجو در متن
-
فرقود
لغتنامه دهخدا
فرقود. [ ف ُ ] (ع اِ) گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فریر
لغتنامه دهخدا
فریر. [ ف َ ] (ع اِ) بره ٔ میش و گاوساله ٔ دشتی یا بره یا بره ٔ نر. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
افزاز
لغتنامه دهخدا
افزاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَزّ، مرد سبک و چست و گاوساله ٔ دشتی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
فرور
لغتنامه دهخدا
فرور. [ ف َ / ف َرْرو ] (ع ص ) گریزنده از مرد و پری و بره ٔ میش و بزغاله و گاوساله ٔ وحشی یا بره . و بزغاله ٔ نر. (آنندراج ). گریزنده . (از اقرب الموارد). رجوع به فرورة شود.
-
فرقد
لغتنامه دهخدا
فرقد. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) گاوساله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گاوساله ٔ دشتی .(منتهی الارب ). گوساله ٔ وحشی . (اقرب الموارد). || (اِخ ) دو ستاره نزدیک قطب که بدان راه شناسند. (منتهی الارب ) (غیاث ). و آنها دو ستاره اند و در شعر به صورت مفرد و ...
-
گاو دشتی
لغتنامه دهخدا
گاو دشتی . [ وِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو برّی . بقرالوحش . اسفع. نعجةالرمل . ذب ّ. ذب ّالریاد. اَذَب ّ. شبب . شاة؛ گاونر دشتی . طغیا؛ علم است مر گاو دشتی را. فرقد؛ بچه ٔگاو دشتی است ، گوذر، جوذر؛ گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). مهاة؛ ماده گا...
-
فرفر
لغتنامه دهخدا
فرفر. [ ف ُ ف ُ ] (ع اِ) مرغی است . || گنجشک . فرفور. رجوع به فرفور شود. || شیری که بشکند و بیفشاند حریف خود را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فرفار شود. || بچه ٔ میش و بز و گاو وحشی و گویند مؤنث آن خرفان و حملان است . (اقرب الموارد). بر...
-
هلام
لغتنامه دهخدا
هلام . [ هَُ ] (ع اِ) طعامی است که از گوشت و پوست گاوساله ترتیب دهند. (منتهی الارب ). گوساله ٔدر پوست پخته . (یادداشت مؤلف ) : عادت بر آن رفته است که آنچ از گوشت بزغاله سازند افسرد گویند و آنچ از گوشت گوساله کنند هلام گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). |...
-
فز
لغتنامه دهخدا
فز. [ ف َزز ] (ع ص ) مرد سبک ، چست . (منتهی الارب ). الرجل الخفیف . (از اقرب الموارد). || (اِ) گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). بچه ٔ گاو وحشی . ج ، اَفْزاز. (از اقرب الموارد). || (مص ) بازگشتن و روی گردانیدن از کسی . || جدا شدن . || ترسیدن آهو. || ب...
-
غرا
لغتنامه دهخدا
غرا. [ غ َ ] (ع اِ) گاوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ج ، اَغراء. (اقرب الموارد). || هر نوزاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اغراء. (اقرب الموارد). || (ص ) لاغر. ج ، اغراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غراة. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِمص ) خ...
-
گوساله
لغتنامه دهخدا
گوساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + َه «پسوند نسبت » دارای یک سال ). (از حاشیه ٔ برهان ). بچه ٔ گاو باشد. (برهان )... در اصل بچه ٔ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت...