کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاورسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گاورسه
/gāvarse/
معنی
هرچیز خردهریزه که شبیه گاورس باشد: ◻︎ گاورسه چو کرد میندانی / بایدْتْ سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو: ۹۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاورسه
لغتنامه دهخدا
گاورسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) جمانه ، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی . گاورس . گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازه ٔ ماده بود وبحسب آن و در جمله ٔ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلاج نَمَله...
-
گاورسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاورسه› [قدیمی] gāvarse هرچیز خردهریزه که شبیه گاورس باشد: ◻︎ گاورسه چو کرد میندانی / بایدْتْ سپرد زر به زرگر (ناصرخسرو: ۹۴).
-
گاورسه
فرهنگ فارسی معین
(وَ رْ س ) (ص .) 1 - هرچیز خرد و ریز مانند گاورس . 2 - ریزه کاری در زرگری به ویژه در انگشتر.
-
واژههای مشابه
-
گاورسه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gāvarsekāri ریزهکاری در زرگری بهخصوص بر روی انگشتر: ◻︎ تاج گل را کز زرش گاورسهکاری کردهاند/ شبنمش آویزهای درّ و گوهر میکند (سلمان ساوجی: ۹۱).
-
گاورسه ٔ نقره گون
لغتنامه دهخدا
گاورسه ٔ نقره گون . [ وَ س َ / س ِ ی ِ ن ُ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از گوهر تیغ باشد : بلارک بگاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون . نظامی (شرفنامه ٔ چ ارمغان ص 438).|| کهکشان . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کاورسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[قدیمی] kāvarse =گاورسه
-
نقره گون
لغتنامه دهخدا
نقره گون . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سیمگون . سیمین . نقره فام . به رنگ نقره . سپید چون سیم : بلارک به گاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون .نظامی .
-
کاورسه
لغتنامه دهخدا
کاورسه . [وَ س َ / س ِ ] (اِ) گاورسه . (ناظم الاطباء). هر چیز ریزه و باریک که در خردی مشابه گاورس باشد. (غیاث ).- کاورسه کاری ؛ ریزه کاری و خرده کاری . (آنندراج ). دانه هایی هم چند گاورس در چیزی تعبیه کردن : تاج گل را کز زرش کاورسه کاری کرده اندشبنم...
-
زرگر
لغتنامه دهخدا
زرگر. [ زَ گ َ ] (ص مرکب ) بمعنی زرساز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). (از: «زر» + «گر»، پسوند صنعت و شغل ). کسی که با زر کار کند. آن که آلت زرین سازد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). صیاغ . صواغ . صائغ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و بمعنی اعم آنکه ادوات از...
-
بلارک
لغتنامه دهخدا
بلارک . [ ب َ رَ ] (اِ) نوعی از فولاد جوهردار. (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ خطی ). نوعی از پولاد جوهردار که از آن شمشیر کنند. (آنندراج ): گاه باشد که فولاد ریزه کنند و در نرم آهن گدازند و از امتزاج ایشان جوهری حاصل شود که آنرا بلارک گویند. و از بلارک ...
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . (اِ) رنگ و لون ، چه گلگون ، گلرنگ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : سموم خشمش اگر برفتد به کشور روم نسیم لطفش اگر بگذرد به کشور زنگ ز ساج باز ندانند رومیان را گون ز عاج باز ندانند زنگیان را رنگ . فرخی .بستد از یا...
-
زر
لغتنامه دهخدا
زر. [ زَ / زَرر ] (اِ) طلا را گویند، و آن را به عربی ذهب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). اکثر بمعنی طلا و ذهب آید. (غیاث اللغات ). فلزی است زرد و گرانبها و قیمتی و سنگین و از آن نقود زرد می سازند و طلا و تله و تلی نیز گویند و به تازی ذهب نامن...