کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاودل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گاودل
/gāvdel/
معنی
۱. ترسو: ◻︎ بی شیردلی بهسر نیاید/ وز گاودلان هنر نیاید (نظامی۳: ۳۸۱).
۲. بیخرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاودل
لغتنامه دهخدا
گاودل . [ دِ ] (ص مرکب ) نادان . احمق . (برهان ). کودن . ابله . کنایه از ابله و بیخرد. (آنندراج ). کنایه از غردل و احمق است . (انجمن آرای ناصری ) : مشو با زبون افکنان گاودل که مانی دراندوه چون خر بگل . نظامی . || ترسنده . بددل . (برهان ). بزدل . مرغ ...
-
گاودل
لغتنامه دهخدا
گاودل . [ دِ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکز شهرستان اهر، واقع در 10500گزی ارابه رو تبریز به اهر و 13 هزارگزی شمال باختری اهر، کوهستانی ، معتدل ، دارای 130 تن سکنه . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری . ...
-
گاودل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] gāvdel ۱. ترسو: ◻︎ بی شیردلی بهسر نیاید/ وز گاودلان هنر نیاید (نظامی۳: ۳۸۱).۲. بیخرد.
-
گاودل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) 1 - نادان ، احمق . 2 - ترسنده ، جبان .
-
جستوجو در متن
-
گاوکون
لغتنامه دهخدا
گاوکون . (ص مرکب ) احمق . نادان . ابله . گاودل . (آنندراج ).
-
گاودی
لغتنامه دهخدا
گاودی . (ص مرکب ) نادان . احمق . ابله . کودن . بی عقل . (برهان ). شعوری بیتی مغلوط از میرنظمی نقل کرده است . رجوع به گاودل شود.
-
آهودل
لغتنامه دهخدا
آهودل . [دِ ] (ص مرکب ) ترسنده . شتردل . اشتردل . گاودل . بزدل .مرغ دل . کلنگ دل . بَددِل . غردِل . کبک زهره . گاوزهره .
-
زبون افکن
لغتنامه دهخدا
زبون افکن . [ زَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه با ناتوانان زورآوری کند. ضعیف چزان . آنکه مردم ناتوان را بیازارد و با آنان زورآوری کند : مشو با زبون افکنان گاودل که مانی در اندوه چون خر بگل .نظامی .
-
شیرطالع
لغتنامه دهخدا
شیرطالع. [ ل ِ ] (ص مرکب ) مسعود. جوانبخت . آنکه طالعش در برج اسد است . (یادداشت مؤلف ) : منم گاودل تا شدم شیرطالعکه طالع کند با دل من نزاعی ازین شیرطالع بلرزم چو خوشه که از شیر ترسد دل هر شجاعی .خاقانی .
-
بزدل
لغتنامه دهخدا
بزدل . [ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) ترسان . نامرد. بیدل . (آنندراج ). جبان . ترسو. (ناظم الاطباء). کم دل . کم جرأت . آهودل . اشتردل . بددل . کبک زهره . کلنگ دل . گاودل . گاوزهره . مرغ دل . (یادداشت بخط دهخدا). نامرد.بیدل . سیماب دل . اشتردل . (مجموعه ٔ مترا...
-
حوریلر
لغتنامه دهخدا
حوریلر.[ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودل بخش مرکزی شهرستان مراغه . ناحیه ای است و اقع در دره و معتدل مالاریائی دارای 157 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔ سیلان مشروب میشود. محصولاتش غلات ، چغندر و حبوبات . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. از صنایع دست...
-
شتردل
لغتنامه دهخدا
شتردل . [ ش ُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) اشتردل . بددل . کینه ور. (برهان ). کنایه از بددل است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کین توز. کینه ورز. که کینه توزد. کینه کش . صاحب کینه . کینه ور همچون شتر : گرفته ام که عدوی شتردلت افعی است شودزمرد چشمش سپهر مینائی . ...
-
مرغدل
لغتنامه دهخدا
مرغدل . [ م ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . (برهان ) (آنندراج ). که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل . کلنگ دل . اشتردل . آهودل . ترسو. بُزدل : گفت [ بوسهل زوزنی ] ای بوالحسن تو مردی مرغدلی سر دشمنان چنین ب...
-
اشتردل
لغتنامه دهخدا
اشتردل . [ اُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) کینه دل و کنایه ازمردمی که این صفت داشته باشند. (از برهان ) (آنندراج ). کینه دل . (انجمن آرای ناصری ). کینه دار : بهار آمد و جان حسود اشتردل بسبزه ٔ سرخنجررود بسوی کنام . ظهیر. || کنایه از مردم بیدل و نامرد و ترسنده ....