کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاوباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاوباره
لغتنامه دهخدا
گاوباره . [ ] (اِخ ) عبارت از کجور و تنکابن و دیلم میباشد. (التدوین ).
-
گاوباره
لغتنامه دهخدا
گاوباره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب )گله ٔ گاو. رجوع به گاواره و گاباره و گوباره شود.
-
گاوباره
لغتنامه دهخدا
گاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام جیل بن جیلان شاه است و وجه تسمیه به گاوباره از این جهت است که دو سر گاو گیلی در پیش کرد، پیاده به طبرستان آمد و نایب اکاسره آن وقت آذرولاش بود به ولایت خویشتن را به درگاه او افکند و ملازمت نمود و بسبب مشغولی اهل فارس ...
-
جستوجو در متن
-
گاویاره
لغتنامه دهخدا
گاویاره . [ وْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گله ٔ گاو. ظاهراً مصحف گاوباره . رجوع به گاباره و گاوباره شود.
-
گاوی
لغتنامه دهخدا
گاوی . (اِخ ) اسم قدیم مازندران است که به مرور زمان گاوباره شده . (التدوین ). رجوع به گاوباره شود.
-
غاوباره
لغتنامه دهخدا
غاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) رجوع به گاوباره شود.
-
گیل
فرهنگ نامها
(تلفظ: gil) مجموعهی طوایفی که در گیلان سکونت داشته و دارند ؛ (در اعلام) نام پسر گیلانشاه ، ملقب به گاوباره سر سلسلهی ملوک گاوباره ، و نام کسی است که کشتیهای ایران را [در مراجعت از یونان] که دچار طوفان شده بودند نجات داد و نزد داریوش اول آورد .
-
گیل
لغتنامه دهخدا
گیل . (اِخ ) ابن گیلانشاه ملقب به گاوباره (گاوبره ). سرسلسله ٔ ملوک گاوباره باشد. اولیأاﷲ در تاریخ رویان (ص 28) پس از ذکر قیام گاوباره و تسلیم آذرولاش نویسد: چون مدتی گاوباره باز در طبرستان حاکم بود وآذرولاش او را متابع و مطاوع ... تمامت نعمت و اموا...
-
گویاره
لغتنامه دهخدا
گویاره . [ گ َ / گُو رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مخفف گاویاره . گله ٔ گاو. ظاهراًمصحف گوباره باشد. رجوع به گاباره و گاوباره شود.
-
گویار
لغتنامه دهخدا
گویار. [ گ َ / گُو ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف گاویار مرکب از گو به معنی گاو و بقر + یار، پسوند معاونت . گاوبان . گوگل بان مخفف گاوباره . دوست دارنده ٔ گاو.(آنندراج ). گوبار. رجوع به گاوباره و گوباره شود.
-
وندادهرمزد
لغتنامه دهخدا
وندادهرمزد. [ وَ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام پسر الندا ابن قارن بن سوخرای یزدانی است که پیش از طایفه ٔ گاوباره درطبرستان ملک الجبال بودندی . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) محمد دویم از حکمرانان رویان و رستمدار از سلسله ٔ بادوسپان طبرستان معروف به گاوباره (337-351 هَ . ق .).
-
شهریار دوم
لغتنامه دهخدا
شهریار دوم . [ ش َ ریا رِ دُ وُ ] (اِخ ) از حکمرانان رویان و رستمدار از سلسله ٔ پادوسبان ملوک طبرستان معروف به گاوباره 286 - 301 هَ . ق . (از التدوین ).
-
شهریار سوم
لغتنامه دهخدا
شهریار سوم . [ ش َ ریا رِ س ِ وُ ] (اِخ ) از حکمرانان رویان و رستمدار از سلسله ٔ پادوسبان ملوک طبرستان معروف به گاوباره 313 - 325 هَ . ق . (از التدوین ).