کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاه گاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاه گاهی
لغتنامه دهخدا
گاه گاهی . (ق مرکب ) وقتی دون وقتی . زمانی دون زمانی . بندرت : باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی .حافظ (دیوان چ قزوینی ص 348).
-
واژههای مشابه
-
گاه گاه
فرهنگ فارسی معین
(ق .) به ندرت ، کم و بیش .
-
گاه از گاه
لغتنامه دهخدا
گاه از گاه . [ اَ ] (ق مرکب ) گاه و بیگاه . ندرةً. بعض اوقات : مردی که وی را حسن محدث گفتندی نزدیک امیرمسعود فرستاده بود. [ منوچهربن قابوس ] تا هم خدمت محدثی کردی و هم گاه ازگاه نامه و پیغام آوردی و میبردی . (تاریخ بیهقی ).
-
گاه گاه آمدن
لغتنامه دهخدا
گاه گاه آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بندرت آمدن . آمدن در وقتی دون وقتی . اغباب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) وقت به وقت ، بعضی اوقات .
-
عرضه گاه
لغتنامه دهخدا
عرضه گاه . [ ع َ ض َ / ض ِ ] (اِ مرکب ) معرض .نمایشگاه . عرضگاه . رجوع به عرضگاه شود : خدائی که هست آفرینش پناه چو بیند نیازی در این عرضه گاه . نظامی .|| عرضگاه و فراهم آمدنگاه دشمن . (ناظم الاطباء). رجوع به عرضگاه شود.
-
کله گاه
لغتنامه دهخدا
کله گاه . [ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم است که در بخش ترک شهرستان میانه واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
گله گاه
لغتنامه دهخدا
گله گاه . [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ناحیه ای از محال سبعه جزء ولایت خمسه است . (جغرافیای غرب ایران ص 116).
-
گله گاه
لغتنامه دهخدا
گله گاه . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جایی که مردم اجلاف و هرزه چانه درآنجا جمع باشند. (آنندراج ) (بهار عجم ) : حرفی که دگر نامزد مجلس شاه است افسانه ٔ آیند و روند گله گاه است .حکیم شفایی (از آنندراج ).
-
گله گاه
لغتنامه دهخدا
گله گاه . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 24هزارگزی باختر شوشتر و 16هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ دزفول به شوشتر واقع شده و دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کشتی گاه
لغتنامه دهخدا
کشتی گاه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) جایی که کشتی لنگر می اندازد و جبه خانه ٔ کشتی . جایی که کشتی بارگیری می کند. (ناظم الاطباء). فُرضَه . ساحل . (آنندراج ) : آخر الامر چو کشتی بسلامت بگذشت جستم از کشتی و آمد به لب کشتیگاه .انوری (ازآنندراج ).
-
کشتی گاه
لغتنامه دهخدا
کشتی گاه . [ ک ُ] (اِ مرکب ) مصرع . (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات خطیب کرمانی ) (السامی فی الاسامی ). رِواغَة. ریاغَة. (از منتهی الارب ). میدان کشتی گیری و آنجایی که پهلوانان زور آزمایی می کنند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
کیمخت گاه
لغتنامه دهخدا
کیمخت گاه . [ م ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از اِست (در خر و اسب و مانند آنها). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کفل . سرین : خر کیمخت گاه کرده سبیل برگروگان شبرو دباب .سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کینه گاه
لغتنامه دهخدا
کینه گاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ و جنگ گاه . (آنندراج ). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع . (ناظم الاطباء). رزمگاه . دارالحرب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرانمایه دستور گفتش به شاه نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه . دقیقی .بترسم ک...